كثرت اديان
به نظر «ديويد بارت»[1]، نوزده دين جهاني وجود دارد كه ميتوان آنها را به دويست و هفتاد سنت بزرگ و تعداد بيشتري سنت كوچك تقسيم كرد. بارت حتي در مسيحيت بهتنهايي، سي و چهار هزار دسته و گروه ديني را شناسايي كرده است.[2] مجموعه دهها هزار دين و نيز پيروان آنها را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
1ـ كساني كه از دين صوري و رسمي معيني پيروي نميكنند.
2ـ كساني كه علاوه بر ايمان، تبعيت رفتاري نيز دارند.
پرسشهاي اساسي مربوط به اين موضوع تنها با توجه به اعتقاد و دلبستگي فردي و جمعي به آن و قطع نظر از ميزان پايبندي به آن، از اين قرار است: چرا اديان پديد آمدند؟ پيدايش اديان براي رفع كدام نياز يا پر كردن كدام خلأ در زندگي انسان بود؟
به گفته وي، نهادهاي ديني از سويي سبب مشكلات، شرور، قتلها و جنايات عليه انسانيت شده است و از ديگر سو بيشترين اميد را به پيروان خود براي رفع اين نگرانيها ميدهد.
پرسش مهم اين است كه چرا تقريباً همه انسانها در همه فرهنگهاي شناخته شده، به خدا يا خداياني ايمان دارند و آداب، عقايد و نهادهايي مربوط به اديان مختلف را بهنوعي پذيرفتهاند؟ [3]
نيازهايي كه سبب گرايش انسان به دين است
1ـ نيازهاي اجتماعي [1]
2ـ نيازهاي رواني [2]
3ـ نيازهاي تاريخي و اسطورهاي [3]
4ـ نيازهاي طبيعي [4] و ذاتي
پيرامون هريك از نيازهاي چهارگانه ياد شده، نظرياتي مطرح شده است كه به مهمترين و مشهورترين آنها اشاره خواهيم كرد و تحليل و نقد و بررسي آنها را از نظر دور نخواهيم داشت. پيش از طرح آن نظريهها، اشاره به اين نكته لازم است كه مقصود از قسم چهارم از نيازها، همان نيازهاي فطري انسان است، نه خور و خواب و لذتهاي طبيعي و مانند آن.
يكم: ديدگاه جامعهشناسان
به نظر برخي از جامعهشناسان، مهمترين عامل گرايش انسان به دين، نيازهاي اجتماعي اوست. از ميان كساني كه چنين نظريهاي را ارايه يا تأييد كردهاند ميتوان به «اميل دوركيم» [5] (1917ـ 1858)، جامعهشناس فرانسوي و «وونت»، [6] روانشناس آلماني اشاره كرد.
مهمترين و مشهورترين كسي كه اين نظريه را تبيين كرده است، دوركيم است. پيش از بيان نظريه وي كه بر محور فراموشي «من جمعي» استوار است، اشارهاي به جايگاه اين نظريه در دوره پيش از دوركيم لازم است. با توجه به پيشينه نظريه دوركيم، ميتوان نظريان جامعهشناسان را چهار نظريه دانست.
نظريه دوركيم
أـ اين نظريه، بيان دقيقتر يا روشنتر نظريه «وونت» است كه پيش از اين بدان اشاره شد.
بـ تفاوت اين نظريه با آنچه وونت ميگويد در اين است كه «وونت» مسأله پيدايش دين را مبهم رها كرده است و گويي نظريه وي دو پهلو است. هم ميتواند بيانگر علت گرايش به دين باشد، به اين صورت كه پيدايش دين ارتباطي با اين نياز نداشته باشد، بلكه گرايش به دين معلول اين نياز باشد. بهويژه با شرحي كه نويسنده بر آن نظريه ارايه كرد، اين نظريه با آسماني بودن دين ناسازگار نيست، اگرچه بدان تصريح هم نكرده است. ولي نظريه «دوركيم» چنين نيست.
نظريه روانشناسان
روانشناسان نيز فرضيههايي جهت تبيين علت گرايش به دين بلكه علت پيدايش دين مطرح كردهاند كه به برخي از آنها ميپردازيم. ويژگي مشترك اين فرضيهها و فرضيههاي پيشين اين است كه هيچيك از فرضيههاي ياد شده با واقعيت دينداري سازگار نيست و جنبه تاريخي اديان را بهكلي ناديده گرفتهاند؛ از اينرو، دين را بهعنوان يك واقعيت تاريخي قطعي مورد مطالعه قرار نميدهند. بلكه آن را بدون واقعيت تاريخي دانسته، آنگاه درباره علل پيدايش آن به گمانهزني ميپردازند. بحثي كه بايد در چند مرحله مطرح شود تا حقيقت آن آشكار شود، بهطور كاملاً سطحي مورد مطالعه قرار گرفته است. سطوحي كه بايد موضوع مورد بحث را مطرح كرد، عبارت است از:
أـ علل پيدايش اديان و در مورد اديان آسماني علل نزول آنها
بـ علل گرايش انسانها به دين
جـ نتيجه اين گرايش و سازگاري آن با علل پيدايش