(1) اگر ماه رمضان نبود...

حسینی شاهرودی، سیدمرتضی حسینی شاهرودی، طهور، گفتار، بیانات، ماه مبارک رمضان 1435، دعا

اگر ماه مبارک رمضان نبود، بسیاری از کمالات انسان‌ها و سایر موجودات ـ اینجا نمی‌خواهم بگویم کدام موجودات ولی فی الجمله تمام موجودات، ماسوی الله، حتی اسماء و صفات خدا، ملکوتیان، جبروتیان تا انتهای جهان طبیعت ـ به فعلیت نمی‌رسید.

 

گفتارهای ماه مبارک رمضان 1435 ـ جلسه اول ـ 8/ 4/ 93 ـ شب دوم ماه رمضان

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الائمۀ المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

اللهم انزل علینا من برکاتک وافتح لنا ابواب رحمتک و مغفرتک بمنک و فضلک

 

به مناسبت ماه مبارک رمضان که ماه عبودیت و وصول به توحید است، مباحث و نکاتی درباره دعا که مغز عبادت و عصاره عبودیت است، مطرح می‌کنیم. به عنوان مقدمه، درباره فضیلت ماه مبارک رمضان یا علت و زمینه‌ی این فضیلت، نکات و احتمالاتی را بیان کرده، سپس وارد بحث دعا خواهم شد.

 

صوت

 

فیلم قسمت اول (دریافت)

 

فیلم قسمت دوم (دریافت)

 

فیلم قسمت سوم (دریافت)

 

فیلم قسمت چهارم (دریافت)

 

علت فضیلت ماه مبارک رمضان

در این‌که ماه مبارک رمضان فضیلتی بی‌مانند دارد، به‌گونه‌ای که ماه خدا نامیده شده است، رمضان اسمی از اسمای خدای متعال است و شهر رمضان، یعنی ماه خدای متعال، ماه رحمان و ماه توحید نامیده شده است، تردیدی نیست و مباحث متنوعی را کم و بیش شنیدید، دیدید و خواندید. آن‌چه اهمیت دارد و کمتر مورد توجه قرار گرفته یا همه جوانب آن مورد مطالعه قرار نگرفته، این است که چرا این ماه این‌همه فضیلت دارد.

آیا زمان‌ها و قطعات زمان با هم‌دیگر تفاوت دارند؟ مثلاً آیا گردش زمین به گرد خودش یا به گرد خورشید سبب تفاوت می‌شود؟ در حالی که به لحاظ طبیعی، این ماه و ماه بعدی تفاوتی ندارد. این ماه در نقطه‌ای و قطعه‌ای از زمان قرار می‌گیرد، ماه بعدی در قطعه دیگر؛ این قطعات هم یا شبیه به هم‌دیگر هستند و یا تفاوت بیّن و روشنی ندارند. علت تفاوت چیست؟ احتمالات مختلفی را عرض می‌کنم که ممکن است همه‌ی احتمالات درست باشد، ممکن است برخی دقیق باشد و برخی ادقّ.[1]

1ـ اولین احتمال این است که امر قراردادی است و خدای متعال به این ماه و به این زمان فضیلت داده است. با این‌که زمان‌ها با هم‌دیگر برابرند و تفاوتی با یکدیگر ندارند، اما خدای متعال به دلایل یا جهاتی مثلاً ایجاد رغبت در خلق، ایجاد شوق در میان اهل سلوک یا فراهم ساختن زمینه رشد، تعالی و رسیدن به قرب خدای متعال و مانند آن، میان زمان‌ها فرق گذاشته است. به این معنا که مثلاً یک روز یا یک ماه را برای این‌که همه عبادت کنند یا عبادت‌های ویژه‌ای انجام بدهند، مورد توجه قرار داده و بر اساس قرارداد الهی و تشریعی به آن فضیلت داده است. به گونه‌ای که اگرچه فعلاً خدای متعال به ماه مبارک رمضان این شرافت را داده است، ولی اگر به هر ماه دیگری می‌داد، هیچ تفاوتی نداشت.

2ـ احتمال دوم این است که با توجه به این‌که ماه مبارک رمضان، ماه نزول رحمت الهی و ماه نزول قرآن است و بالاخره قرآن در یکی از ماه‌ها و قطعه‌ای از زمان‌ها باید نازل می‌شد، یا امروز یا فردا یا این ماه و ماه دیگر؛ ماه رمضان قبل از نزول قرآن، اهمیت و فضیلتی نداشت، بلکه به‌خاطر نزول رحمت عام و تام خدای متعال در قالب و وجهه قرآنی، سبب شده که این ماه عظمت و شرافت پیدا کرده است.

مانند این‌که خانه‌ها همه از خشت و آجرند ولی به‌خاطر کسی که در خانه زندگی می‌کند، خانه اهمیت پیدا می‌کند، درِ خانه و خاکش هم اهمیت پیدا می‌کند و الا قبل از این‌که آن نزیل و نازل و آن مکین و متمکن در این خانه قرار بگیرد، تفاوتی با هم‌دیگر نداشتند، اما از آن‌جا که مثلاً پیامبری از پیامبران خدای متعال قدم در زمینی نهاده، آن زمین به‌خاطر آن پیامبر اهمیت پیدا کرده است. احتمال است که اهمیت و فضیلت ماه مبارک رمضان هم به‌خاطر نزول قرآن باشد. به این معنا که قبل از نزول قرآن، این ماه هم مثل ماه‌های دیگر بود ولی با نزول قرآن، اهمیت و عظمت پیدا کرد.

3ـ احتمال دیگر این است که با توجه به دلایل ناشناخته یا زمینه‌ها و اسرار نامعلوم، بسیاری از انبیاء و اولیاء و اهل سلوک در این ماه عبادات خاصی انجام داده‌اند. عبادت این انبیاء در این ماه سبب شده است که این ماه عظمت و فضیلت بیشتر دارد و عظمت و فضیلت داشتن یعنی تأثیری که این ماه و عبادت‌ها و اعمال این ماه بر نفس اهل عبادت، اهل تقوا و اهل سلوک دارد، با هیچ ماهی قابل مقایسه نیست.

4ـ احتمال دیگری که شبیه به دو احتمال قبل و مربوط به آن و قبل از آن است، این است که هم به‌خاطر عبادات خاص انبیا و هم به‌خاطر نزول قرآن، روح (صلوات الله و سلامه علیه) نازل شده و ملائک پیوسته بیش از آن‌چه در ماه‌ها و ایام و اوقات دیگر نازل می‌شوند، در این ایام نازل می‌شوند. وجود فرشتگان که مظاهر رحمت خدای متعال و مظهر تام و تمام اسم رحیم خدای متعال در جهان طبیعت هستند، سبب می‌شود که آن ایام، اوقات و لیالی که آن‌ها نازل می‌شوند، اهمیت بیشتر و در نتیجه نفوسی که در این ایام در معرض و در حضور این ماه هستند، آمادگی، استعداد و قابلیت رشد و تعالی بیشتری دارند.

5ـ احتمال دیگر که با احتمال اول شباهت دارد ولی تفاوت‌های بسیار زیاد دارد، این است که با توجه به این‌که همه‌ی وجود عالم هستی و ماسوی الله بدون استثناء، چه جهان طبیعت، چه موجودات طبیعت، چه حرکت و زمان و چه موجودات ملکوتی، جبروتی و بالاتر از آن‌ها، هرچه که غیر خدای متعال و به عنوان مخلوق و بنده خدای متعال لحاظ بشود، عین تعلق و ربط به خدای متعال است، بنابراین تمام موجودات عالم هستی، هم وجود و هم کمالات و آثار وجودشان، عین تعلق به خدای متعال و در نتیجه مجعول خدای متعال است. یعنی همچنان‌که وجود و ظهورشان وابسته است، به‌گونه‌ای که اگر خدای متعال به آن‌ها وجود و ظهور ندهد، این‌ها نه وجود دارند و نه ظهور، کمالات وجودشان نیز عین وابستگی به خدای متعال است.

در نتیجه اگر خدای متعال به موجودات دیگر مانند جبروتیان یا ملکوتیان یا طبیعت، ـ خیلی مهم نیست که به جعل بسیط یا جعل مرکب،[2] اگرچه اولی و ادقّ این است که به جعل بسیط باشد؛ تمام موجودات به جعل بسیط دارای اثر هستند ـ وجود نداده بود، هیچ وجودی نداشتند. همچنین است اگر به آن‌ها اثر نداده بود، هیچ اثری هم نداشتند. یعنی همچنان‌که وجودشان عین فقر است، کمالات و آثار وجودشان عین فقر است. بنابراین زمان، عین تعلق به خدای متعال است و وجوداً و دواماً و بقائاً وابسته، متعلَّق، فاقر و مفتقر به خدای متعال است. حرکت، ماه، سال و لحظه لحظه و آن آن نیز همه همین‌گونه خواهند بود.

بنابراین بر اساس این تفسیر، اگر بپرسیم که با این‌که زمان‌ها مثل هم هستند، چرا ماه مبارک رمضان تفاوت دارد، سؤال عمومی‌تر، عام‌تر و گسترده‌تر می‌شود که چرا موجودات با آن‌که در اصل وجود با هم برابرند، آثار متفاوت دارند؟ چرا ظهورات با این‌که در اصل ظهور با همدیگر مشترک و برابرند، در آثار با هم‌دیگر تفاوت دارند؟ فرق و تفاوت میان مثلاً حضرت جبرئیل و حضرت عزرائیل علیهما الصلات و السلام چیست، در حالی که هر دو جلوه‌ای از جلوات و وجهی از وجوه خدای متعال و یا حداقل اگر به زبان عرفی بگوییم، هر دو فعلی از افعال خدای متعال هستند؟ همچنان‌که که خدای متعال در آفرینش جبرئیل سنگ تمام گذاشت، به‌گونه‌ای که هیچ‌گونه کاستی، سستی، فتور و هیچ‌گونه نقصی قابل تصور نیست، در وجود حضرت عزرائیل هم همین‌گونه است، در وجود موجودات ملکوتی و سایر موجودات فراتر و فروتر هم همین‌گونه است که فاعلیت خدای متعال نسبت به تک تک موجودات، فاعلیت تام بلکه فوق تمام است.

بنابراین موجوداتی که وجود و دریافت وجود و کمالات وجودشان متوقف بر استعداد قبلی نیست، علی القاعده همه باید با هم برابر باشند. وجود حضرت جبرئیل علیه الصلات و السلام متوقف بر استعداد و بر ماده، زمینه، معدّ و مانند آن نیست، چنان‌که حضرت عزرائیل علیه الصلات و السلام و ملکوتیان و اصل جهان ماده هم همین‌گونه است. اگرچه ممکن است تک تک موجودات جهان طبیعت این‌گونه نباشند یا اندکی تفاوت داشته باشند ولی موجودات جهان طبیعت را یک‌جا که نگاه کنیم، همه همین‌گونه خواهند بود که در وجود، دوام و بقای وجودشان وابسته به هیچ امر دیگری نیستند.

چطور شده که در موجودات دیگر این تفاوت‌های عمیق و اساسی ایجاد شده است که یکی زمینی است یکی آسمانی، یکی جبروتی است یکی طبیعی و مادی و عنصری؟ یکی مثلاً اسم کلی است، یکی اسم جزئی، یکی وصف فعل است، یکی وصف ذات؟ چه اتفاقی آن‌جا افتاده؟ هر پاسخی که در آن‌جا گفته شد، در این‌جا می‌توان گفت.

به تعبیر دیگر، بر اساس این تفسیر و این نکات، ـ بر فرض این‌که آن تفسیرهای قبلی مقبول واقع نشود ـ دیگر این سؤال که چرا ماه مبارک رمضان با ماه دیگری تفاوت دارد، شب قدر با شب دیگری تفاوت دارد، با این‌که این‌ها زمان هستند، زمان‌ها هم همه مثل هم‌دیگر هستند، گردش زمین به گرد خود که این‌قدر اهمیت ندارد که یک جای آن، آن‌قدر اثر داشته باشد که یک عمل آن با یک عمر برابر باشد، دیگری این‌قدر نباشد و یک عملش برابر با یک عمل باشد، این سؤال موضوعاً منتفی خواهد شد و علت منتفی شدن این است که یا سؤال به کل عالم هستی گسترش پیدا می‌کند که باید آن را توجیه کنیم و یا این‌که باید بپذیریم با توجه به این‌که مجموعه عالم هستی عین فقر و عین تعلق به خدای متعال هست، بنابراین اگر جعل خدای متعال به چیزی تعلق گرفت، آن موجودِ مجعول، دارای آثار آن جعل خواهد بود و اگر جعلِ خدای متعال به آن موجود تعلق نگرفت یا به‌گونه‌ی دیگری تعلق گرفت، آن آثار را نخواهد داشت.

پس اگر اراده، قدرت یا جعل خدای متعال به میوه‌ای به نام گلابی تعلق گرفت، طبعاً آن گلابی می‌شود با این‌که تمامِ افراد ارادات خدای متعال همه با هم‌دیگر برابرند، اگرچه در بالاصاله و بالتبع بودن با هم‌دیگر متفاوتند، اما موارد و مصادیق اراده‌های بالاصاله خدای متعال با هم‌دیگر تفاوت ندارند. این‌گونه نیست که وقتی خدای متعال بخواهد اراده کند چیزی را مثلاً گلابی بیافریند، همت، توجه، عنایت و هزینه بیشتری کرده باشد و هر موقع بخواهد آلبالو بیافریند، بگوید نه، این چون کوچک است، خیلی اهمیتی ندارد.

اراده خدای متعال، چه اراده عین ذات باشد، چه اراده فعلی باشد، چه عین فعل باشد، هر کدام از این احتمالات باشد ـ که با توجه به این‌که اراده امر ذومراتب است و هر مرتبه‌ای حکمی دارد، در جایی عین ذات است، در جایی عین فعل و خود فعل است و در جایی منتزع از فعل است، ولی به هر حال ـ با توجه به این‌که همه‌ی موجودات عالم هستی متصل، متعلق و مجعول خدای متعال هستند، آثارشان هم نتیجه همین جعل است.

بنابراین اگرچه فعلاً این‌گونه است که خدای متعال این ماه را این‌گونه آفرید، ولی به اقتضای شرطیه امتناعیه، اگر اراده ذاتی یا علم ازلی و حکمت خدای متعال به امر دیگری تعلق می‌گرفت، می‌توانست جای ماه مبارک رمضان باشد. به جای این‌که ماه مبارک رمضان از این تاریخ تا آن تاریخ باشد، می‌توانست گونه‌ای دیگر باشد. این احتمالات مثل این است که بگوییم اگر اراده خدای متعال تعلق می‌گرفت که آلبالو هندوانه باشد، هندوانه می‌شد، ولی به نحو شرطیه امتناعیه به این معنا که علم، اراده و حکمت خدای متعال ازلاً و ابداً به این تعلق نگرفته است که آلبالو، هندوانه باشد، مانند این است که بگوییم اگر دو خدا بود ـ اگرچه دو خدا وجود ندارد ـ این نتیجه و این تالی درست است.

بر این اساس یا باید بگوییم همه چیز متعلق به اراده خدای متعال است، بنابراین خیر، برکت، شرافت و کرامت ماه مبارک رمضان هم به این خاطر است که اراده و جعل خدای متعال این‌چنین به او تعلق گرفته است، چنان‌که در موجودات مختلف به‌گونه‌های مختلف تعلق گرفته است. یا این‌که باید سؤال را گسترش بدهیم و بگوییم همچنان‌که تفاوت بین ماه‌ها مورد سؤال است، تفاوت بین روزها هم همین‌گونه است، میان ستارگان، سیارات، انسان‌ها، حیوانات، اجسام فرشتگان، ملکوتیان و جبروتیان، همه تفاوت وجود دارد. علت این تفاوت چیست؟ اگرچه اکنون خارج از بحث ماست و همین اندازه کفایت می‌کند، ولی توضیح مختصری را عرض می‌کنم و آن این است که:

 

علت تفاوت بین موجودات

مجموعه‌ی کمالات خدای متعال نه‌فقط لا یعدّ و لایحصی،[3] بلکه کماً، کیفاً، عِدّتاً و عُدّتاً نامتناهی است. کمالات خدای متعال من جمیع الجهات و الحیثیات نامتناهی است، یعنی نه‌‌فقط علم دارد [به‌صورت] نامتناهی، بلکه فوق ما لایتناهی بما لایتناهی؛ قدرت و اراده‌اش نیز چنین است. بلکه صفات خدای متعال اگرچه در قالب الفاظ و واژگان نمی‌گنجد و اگر به‌جای چهل هزار، پنجاه هزار، صد هزار بلکه بی‌نهایت واژه بشری وجود داشته باشد، باز هم با توجه به محدودیت حوزه، منطقه و موقعیت این واژگان که مربوط به اسفل سافلین و جهان طبیعت و اخس درجات وجود که ذهن انسان یا مفاهیم و وجودهای لفظی و ضعیف است، حتی اگر نامتناهی هم باشد، توانایی منعکس کردن و بازتاباندن کمالات و صفات خدای متعال را ندارند. یعنی اگرچه ما مثلاً کمالات را بشمریم هفت تا، ده تا، بیست تا یا صد تا می‌شود، اگر الفاظ‌مان بیشتر ـ هزار و ده هزار و صد هزار و بی‌نهایت ـ بود، باز هم صفات خدای متعال بالاتر و فوق این‌ها بود.

علتش این است که صفات خدای متعال مربوط به مرتبه ذات و مرتبه وجوبی خدای متعال است، ولی این الفاظ و واژگان هرگونه که باشند، ـ الهی، بشری، تجربی، ابداعی و اختراعی، هر کدام از این‌ها باشد ـ باز هم این الفاظ مربوط به اسفل سافلین و اخسّ و فروترین درجات وجود است، بنابراین این‌ها توانایی گنجایش آن‌ها را ندارند. پس اگر فرمود اگر همه دریاها مرکب شود، همه درخت‌ها قلم شود، همه نویسندگان بلکه همه جن، انس و ملائک نویسنده شوند تا این‌که کمالات، صفات و فضل و رحمت خدای متعال را بنویسند، بازهم امکان‌پذیر نیست. چرا امکان‌پذیر نیست؟ با این‌که وقتی همه درختان تبدیل به قلم شد یا همه فرشتگان نویسنده شدند، این‌ها نامتناهی خواهند بود، ولی با این‌که نامتناهی‌اند، این‌ها نامتناهی خلقی‌اند و صفات خدای متعال نامتناهی حقی است و نامتناهی حقی، اصل و نامتناهی خلقی، فرع است. نامتناهی خلقی ظلّ، سایه و تبع نامتناهی اصیل و حقی است. بنابراین هرچه که این عالم گسترده شود، جز سایه‌ای از کمالات خدای متعال را باز نمی‌تابد. به همین خاطر است که صفات و اسمای خدای متعال نامتناهی است؛ اگرچه الفاظ و کلماتی که ما به زبان می‌آوریم یا در کتاب‌ها نوشتند یا حتی اگر هزاران و میلیون‌ها نفر انسان‌های فرهیخته و اهل ادب و مانند آن پیوسته برای صفات خدای متعال لفظ تولید کنند، باز هم برای صفات خدای متعال کم است.

پس بنابراین صفات خدای متعال که همان کمالات خدای متعال است، نامتناهی است، حد و اندازه ندارد؛ نه از لحاظ کمیت، نه از لحاظ کیفیت و نه از جهات دیگری که قابل تصور است، هیچ کدام حد و اندازه ندارند.

نکته دیگر این است که یکی از کمالات خدای متعال، ظهورات ذومراتب خدای متعال است، یعنی همین که خدای متعال ظاهر بشود، یا لنفسه و برای خودش ظاهر بشود، یا لغیره ظاهر بشود که نتیجه آن ظهور اسماء باشد و خدای متعال للاسماء، ظاهر باشد، یعنی اسمای خدای متعال او را ظاهر بیابند و همین طور تنزلات مختلف [همچون] ظهور خدای متعال برای عقول، ملائک جبروتی، ملائک ملکوتی و همچنین ظهور خدای متعال برای جهان طبیعت. ذو مراتب بودن ظهور خدای متعال، عبارت دیگری است از ذو مراتب بودن صفات و کمالات خدای متعال که این‌هم نامتناهی و عین ذات خدای متعال است و چنین ظهور یا تجلی مراتب ـ چه مراتب ظهور باشد، چه مراتب مثلاً علم، قدرت اراده و حیات او باشد ـ متوقف بر استعداد، اِعداد، معدّ، زمینه و مانند آن‌ها نیست. یعنی خدای متعال ظاهر است، هم لنفسه، هم لغیره، هم للاسماء و الصفات، هم للعقول و الملائک، هم للانسان، هم فروتر و فروتر و این ظهور هم از کمالات نامتناهی اوست.

نکته سوم این است که ـ اگرچه تا همین‌جا کفایت می‌کند و می‌توانیم بحث را تمام کنیم ـ با توجه به این‌که خدای متعال این‌گونه ظهوراتی دارد، تفاوت‌هایی که در عوالم هستی بین موجودات وجود دارد، به این خاطر است که این‌ها ثمرات و آثار ظهورهای متفاوت خدای متعال هستند که تفاوت آن ظهورات برای خدای متعال، ذاتی است. یعنی این‌گونه نیست که چون چنین و چنان شده بود، این ظهور خدای متعال جبرئیل علیه الصلات و السلام شده است و اگر این چنین و چنان نشده بود، این ظهور که جبرئیل است، یک موجود دیگری مثلاً حضرت عزرائیل علیه الصلات و السلام یا امر دیگری می‌شد، نه. بر فرض که چنین چیزی را بگوییم، این‌ها قضایای ممتنع هستند که نه‌فقط مقدّم ممتنع است، بلکه تالی ممتنع است. به‌خاطر این‌که در برخی گزاره‌ها و قضایای شرطیه امتناعیه، مقدمات قابل تصور است، حداقل برای عرفِ عام قابل تصور است، مانند این‌که اگر خدا دو تا باشد، چنان‌که خیلی‌ها تصور کردند خدا دوتاست بلکه برخی بیشتر از این گمان کردند و گفتند خدا سه تاست، برخی گفتند خدا پنج تاست، خدا هفت تاست، بعضی‌ها هم به بیشتر از این اعتقاد پیدا کردند. این‌ها حکایت دارد که به اندازه فهم عرفی تعدد خدایان را تصور کردند، بنابراین آن را تصدیق کردند.

اما در مورد این‌که چیزی که ذاتی خدای متعال است، از ذات خدا منفک و جدا شود، این قابل تصور نیست. چون قابل تصور نیست، بنابراین از شرطیه‌های امتناعیه‌ای نیست که مقدم نادرست و ممتنع ولی تالی درست باشد، این از مواردی است که تصور مقدم امکان‌پذیر نیست. وقتی تصور مقدم امکان‌پذیر نبود، تصدیق آن هم ـ ولو تصدیق وهمی ـ امکان‌پذیر نیست و چون تصدیق ممکن نیست، تالی هم ممتنع است.

در نتیجه، چون ظهورات، کمالات و صفات، عین ذات خدای متعال است، بنابراین این ظهورِ خدای متعال، از ازل تا ابد جبرئیل است، هرچه که در عالم بشود که البته هیچی هم نمی‌شود. یکی از ظهورات خدای متعال در جهان طبیعت، آثار و خواص ماه‌های مختلف است که یکی از آن‌ها ماه مبارک رمضان است. وقتی این‌گونه که شد، همچنان‌که تمام موجودات عین تعلق به خدای متعال هستند و چون خدای متعال اراده کرده است چنین موجودی ایجاد شده است که محدودیت‌ها، کمالات و ویژگی‌هایی دارد، ماه مبارک رمضان هم همین طور؛ تمام این‌ها هم آثار و ویژگی‌های‌شان ذاتی آن‌ها است، یعنی همچنان‌که ذات آن‌ها عین تعلق به خدای متعال است، آثار آن‌ها هم عین تعلق به خدای متعال است و در نتیجه، جایی برای این‌که به توجیهات و تفسیرهای دیگری نیازمند باشیم، باقی نخواهد ماند.

اگرچه علاوه بر این‌که کمالات و صفات خدای متعال نامتناهی و ظهور این کمالات هم ذو مراتب و نامتناهی است، علم خدای متعال در حیث ظهور و مراتب ظهور هم حکیمانه است. یعنی پیوسته علم خدای متعال آن‌گونه ظاهر می‌شود که حاصل و نتیجه‌اش احسن مایُمکن باشد. یعنی علم خدای متعال درباره تک تک موجوداتی که ظهور پیدا کرده و در نتیجه، یکی عقل شده، یکی جبرئیل شده، یکی میکائیل علیهما السلام شده، یکی انسان، یکی حیوان و یکی موجود دیگر شده است، هر کدام از این علوم که ظهور پیدا کرده است، علمی است حکیمانه، یعنی احسن مایُمکن هست. یعنی به‌گونه‌ای ظهور پیدا کرده است که بهتر از آن امکان‌پذیر نبود.

زمان، حرکت، اجسام و موجودات مختلف در جهان طبیعت هم ظهورات علم خدای متعال یا نتایج ظهور علم خدای متعال یا نتایج حکمت خدای متعال هستند و چون حکمت خدای متعال اقتضا می‌کند که هرچه به وجود می‌آید، احسن مایُمکن باشد، ماه‌ها و زمان‌ها هم همین‌گونه پدید آمده و احسن مایُمکن است.

فقط یک توضیح اضافه عرض کنم که چه ضرورتی داشت که این‌گونه ظهور پیدا کند؟ البته این سؤال، سؤال جدی و فنی نیست، به‌خاطر این‌که وقتی امری، ذاتی خدای متعال باشد، چنان‌که ذاتی صفات اوست، صفات هم ذاتی ذات اوست، بنابراین دیگر چه ضرورتی داشت که این ماه باشد، آن ماه نباشد، یا به جای دوازده ماه، سیزده ماه باشد، به جای سیزده ماه، هشت ماه باشد؟ اگرچه این سؤال، سؤال معقول و مقبولی نیست ولی در عین حال با توجه به این‌که اولاً، هدف از آفرینش خدای متعال، ظهور اسماء، صفات و کمالات او در اشکال جبروتی، ملکوتی، طبیعی، انسانی و همین‌طور فروتر از انسانی است، ثانیاً بازگشت این ظهورات، به کمالات و جایگاه اصیل خود تفصیلاً، با توجه به این‌که اقتضای ذات خدای متعال یا اقتضای رحمانیت و رحیمیت خدای متعال است، بنابراین لازمه‌ی کمالات و صفات خدای متعال این است که این موجوداتی که تنزل پیدا می‌کنند، احسن مایمکن و بهترین راه برای وصول به خدای متعال را داشته باشند. برای این‌که بهترین راه به‌سوی خدای متعال را داشته باشند، چاره‌ای نیست جز این‌که انبیاء و اولیاء باشند، زمان‌ها با هم‌دیگر و مکان‌ها با هم‌دیگر متفاوت باشند، اشیاء، حیوانات، جمادات و انسان‌ها با هم‌دیگر متفاوت باشند و بالاخره راه‌ها و زمینه‌های سلوک، ارتقاء، رشد، تعالی و قرب به خدای متعال باید متفاوت باشد. حکمت خدای متعال این اقتضا را دارد.

 

اگر ماه مبارک رمضان نبود

اقتضای حکمت خدای متعال این است که این ساختمانی که درست کرده، هیچ نقصی نداشته باشد. ساختمان عالم هستی در صورتی فاقد نقص است که یکی از ماه‌های آن رمضان باشد، به‌خاطر این‌که خلق خدای متعال برای رسیدن به کمالات لایق و قرب خاص و تمام خدای متعال، به سریع‌ترین و دقیق‌ترین وجه بتوانند به‌سوی خدای متعال حرکت کنند؛ به‌گونه‌ای که اگر ماه مبارک رمضان نبود، بسیاری از کمالات انسان‌ها و سایر موجودات ـ اینجا نمی‌خواهم بگویم کدام موجودات ولی فی الجمله تمام موجودات، ماسوی الله، حتی اسماء و صفات خدا، ملکوتیان، جبروتیان تا انتهای جهان طبیعت ـ به فعلیت نمی‌رسید.

به تعبیر دیگر، موجودات عالم هستی بسیاری از درجات قرب را به‌دست نمی‌آوردند. بنابراین اقتضای حکمت و علم ذاتی خدای متعال این است که این‌گونه باشد که الحمد لله و المنّه همین‌گونه هم هست. این مقدمه بحث که ماه مبارک رمضان که بر ماه‌های دیگر و بسیاری از اوقات دیگر برتری و شرافت دارد، به این خاطر است.

 

ماه‌های رجب، شعبان و رمضان، زمینه‌ساز استقرار در توحید

نکته دیگر که جنبه مقدمه دارد و تکراری است و در جاهای دیگری عرض کردم، این است که ماه رجب آغاز ماه سلوک است و از بهترین ایام و اوقات تقرب به خدای متعال است. آغاز تقرب به خدای متعال یا به فعلیت رسیدن فرآیند تقرب به خدای متعال و ماه عبادت است و در برخی از تعبیرها ماه خدا و در برخی ماه بندگان خدا آمده است ـ هر کدام باشد، تفاوتی ندارد ـ. عبادت از آن‌جا شروع می‌شود، یعنی بندگان خدا در ماه رجب باید بندگی کنند تا در ماه شعبان به ولایت و محبت خاندان پیامبر (علیهم الصلات و السلام) و در ماه رمضان به توحید برسند. وقتی می‌گوییم در ماه رمضان باید به توحید برسند، به این معنا نیست که مثلاً آن‌جا سوار وسیله‌ای شده و پرتاب شده‌اند. در نقطه آغازین در ماه رجب باید عبادت کرد تا وارد حوزه محبت شد و کسانی که وارد حوزه محبت شدند، حالا عبادات‌شان سخت‌تر، سنگین‌تر، تام‌تر و همه جانبه‌تر باید باشد یعنی آن اندازه که ماه رجب، ماه عبادت است، چندین و چند برابر آن، ماه شعبان، ماه عبادت است.

علتش این است که کسانی که در ماه رجب عبادت کردند، به درجه‌ای رسیدند که استقرار در آن درجه، متوقف بر زحمت‌های بسیار زیاد است، تا چه رسد به این‌که از آن مقام عالی که در ماه رجب پیدا کردند، ارتقاء هم پیدا کنند. به تعبیر دیگر، نتیجه اعمال، عبادات، ادعیه و اوراد ماه رجب این است که انسان‌ها به مرتبه عبودیت می‌رسند و از آن عبور می‌کنند، به مرتبه ولایت و محبت دست پیدا می‌کنند. مرتبه ولایت ادقّ، ژرف‌تر، تام‌تر و عمیق‌تر است، بنابراین استقرار پیدا کردن بر آن، کار آسانی نیست یعنی چه‌بسا افرادی که به مرتبه محبت برسند ولی با توجه به این‌که مراعات ماه شعبان را یا به تعبیر عام‌تر، مراعات لوازم و ملزومات محبت را نداشته باشند، دوباره سر جای اول‌شان برگردند، بلکه ممکن است که از ماه رجب هم عقب‌تر برگردند و مجبور باشند یک بار دیگر باز عبادات سخت، سنگین و فراگیر را انجام بدهند، ـ فراگیر یعنی عبادتی که همه چیز در آن باشد، مانند نماز و حج یا عباداتی شبیه به این‌ها ـ تا دوباره خود را به ماه شعبان، یعنی مدخل ورود به محبت خاندان پیامبر برسانند.

کسانی که در ماه شعبان به محبت رسیدند، این‌ها اولاً باید در این محبتی که به آن رسیدند، استقرار پیدا کنند که تنزل، سقوط و هبوط نکنند و علاوه بر این، باید از این ارتقاء پیدا کنند تا به حوزه توحید برسند. ماه مبارک رمضان، حوزه توحید است. همچنان‌که استقرار در ماه شعبان، سختی‌های بسیار زیادی داشت، استقرار در توحید سخت‌ترین کاری است که برای ماسوی الله قابل بیان یا قابل تصور است و کار، عمل و عبادتی سخت‌تر از این وجود ندارد.

حال کسی که به مدخل توحید رسیده، اولاً باید در توحید استقرار پیدا کند، بنابراین عباداتش چندین و چند برابر می‌شود، یعنی ده‌ها، صدها، هزاران و ده‌ها هزار برابر باید عبادت کند که این تعبیر عرفی است و الا اگر کسی مثلاً در ماه رجب ده رکعت نماز می‌خواند، در ماه شعبان باید هزاران برابر آن ماه نماز بخواند، در ماه رمضان باید هزاران بلکه بی‌نهایت برابر ماه شعبان عبادت کند، نماز بخواند، ذکر بگوید، فکر کند، تولی و تبری داشته باشد و مانند آن‌ها تا بتواند فقط استقرار پیدا کند. حال برای ارتقاء، شما خود حدس بزنید و چنین چیزی هم امکان‌پذیر نیست. مگر می‌شود آدم برای این‌که در مرتبه ولایت و محبت بماند، بی‌نهایت برابر ماه رجب عبادت کند؟ اصلاً بی‌نهایت برابر امکان‌پذیر نیست. برای این‌که در مرتبه توحید بماند و استقرار پیدا کند، بی‌نهایت برابر ماه شعبان عبادت کند؟ تا چه رسد به این‌که ارتقاء پیدا کند و درجات توحید را پشت سر هم طی کند!

چنین چیزی برای موجودات ممکن امکان‌پذیر نیست؛ نه‌فقط برای انسان‌ها ممکن نیست بلکه برای فرشتگان، بلکه برای جبروتیان هم ممکن نیست، برای هیچ‌کس ممکن نیست. راهش چیست؟ راهش این است که خدای متعال با توجه به آن قصد و اراده ذاتی و بالاصاله که رضایتش است، خواسته است که خلق به سهولت، راحتی و سرعت و دقت به‌سوی قرب توحیدی خدای متعال ارتقاء پیدا کند.

این حکمت الهی است. حال اگر انسان بخواهد به‌طور طبیعی برود، باید بی‌نهایت برابر ماه شعبان عبادت کند و این امکان‌پذیر نیست. تنها راهش این است که قابلیتی را در ماه مبارک رمضان قرار داده باشد که هر کاری که مؤمن انجام داد، بی‌نهایت برابر بشود تا اولاً در مرتبه توحید استقرار پیدا کند، ثانیاً مراتب توحید را یکی پس از دیگری طی کند و به قرب تام، تمام و خاص خدای متعال دست یابد.

در نتیجه اگر بگوییم حکمت خدای متعال مقتضی این است که در میان ماه‌ها، ایام، اوقات، زمان‌ها و مکان‌ها تفاوت‌ها باشد، این سخن درستی است. اگر بگوییم که مقتضای رحمت رحیمیه خدای متعال این است که این تفاوت‌ها باشد، [درست است.] مقتضای رحمت رحیمیه خدای متعال این است که کسی که در ماه مبارک رمضان نفس می‌کشد، در حال ارتقاء باشد، چون اگر این‌گونه نباشد و انسان با نفس کشیدن تثبیت نشود و استقرار و ارتقاء پیدا نکند که با کارهای دیگر نمی‌تواند. چون کارهای دیگر همان اندازه بود که در ماه رجب انجام می‌دادیم، اگر اندکی غلیظ‌تر شده باشد، چیزی بیشتر در ماه شعبان و چیزی بیشتر در ماه رمضان است، اما این‌که ما بتوانیم عبادات‌مان را در ماه رمضان بی‌نهایت برابر کنیم، از طرف ما امکان‌پذیر نیست.

 

ارزش هر ثانیه و دقیقه ماه رمضان

خدای متعال زمینه آن را فراهم کرده است و فرمود که لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، این تعبیر که خیر من الف شهر که الف شهر (هزار ماه) هم برابر یک عمر، یعنی یک شب برابر یک عمر است، را هم از باب کثرت گفته است؛ نه این‌که شب قدر بتمامه با یک عمر برابر است، بلکه ساعتی از شب قدر با یک عمر برابر است بلکه کمتر و کمتر، هر دقیقه‌ای از ماه رمضان، ارزش، فضیلت، کرامت و شرافتش و در نتیجه زمینه‌سازی‌اش برای قرب انسان به توحید خدای متعال بی‌نهایت ارزش دارد. یعنی این‌طور نیست که در این ماه یک دقیقه‌اش برابر یک عمر باشد، یک ثانیه‌اش هم بیشتر از یک عمر است بلکه یک نفس کشیدن در این ماه، برابر است با هزاران بار که انسان در جهان طبیعت زندگی کند، البته بدون ماه مبارک رمضان. اما اگر ماه مبارک رمضان باشد، به مراتب آن بستگی دارد که آیا این نفس کشیدن ما در این ماه رمضان نسبت به سال گذشته برتری دارد؟ سال‌های قبل را هم با رمضانش شامل می‌شود. اما اگر این‌طور نباشد و برابر با سال‌های قبل همراه با ماه رمضان باشد، این‌گونه نخواهد بود و هر دقیقه‌ای، هر نفس کشیدنی، خوابیدنی، بیدار شدنی، کار کردن، فعالیت کردن، عرق ریختن، ذکر گفتن، فکر کردن، مطالعه کردن و خدمت به خلق، هر کدام از این‌ها ارزشی دارد که برابر بلکه بیشتر، افضل، اکرم و اشرف است از هزاران بار عمر تام و تمام که انسان در طبیعت زندگی کند، البته بدون ماه مبارک رمضان.

خلاصه سخن این‌ است که اگر خدای متعال این ویژگی را در زمین و زمان و بسیاری از تفاوت‌ها، انبیاء، اولیاء و مانند آن‌ها را قرار نداده بود، هیچ‌گاه انسان‌ها در توحید استقرار پیدا نمی‌کردند تا چه رسد به این‌که ارتقاء پیدا کنند. چون هزینه‌ای که برای استقرار و ارتقاء باید بپردازند، نامتناهی برابرِ آن‌چه که قبلاً پرداخته‌اند و خودشان را به اینجا رساندند، است. هرچه انسان ارتقاء پیدا می‌کند، طبعاً احتیاج به ابزار، وسایل، اعدادات و معدّات بیشتری است برای این‌که آن‌جا بماند. کسی که مثلاً در یک متری زمین متوقف شده و ایستاده، اگر به ده متری زمین برود، جاذبه او را بیشتر می‌کشد، باید مراقبت بیشتر داشته باشد، صد متری بیشتر، هزار متری و همین طور تا آن‌جایی که هزینه و امکانات و استعدادهایی که باید بپردازد، نامتناهی خواهد بود.

 

معنای دعا

آخرین نکته این است که در روایات بسیار زیادی آمده است که دعا، مغز عبادت است. در ماه مبارک رمضان برای رسیدن به توحید باید عبادتی انجام داد که بی‌نهایت برابرِ عبادات ماه‌های قبل باشد، یعنی عبادت خالص، لُبّ و عصاره عبادت، عبادتی که خالص‌تر از آن نتوان پیدا کرد. آن چیست؟ دعا کردن.

دعا به معنای خواندن خدای متعال، نام خدا را به زبان آوردن، طلب و تقاضا کردن و مانند این‌هاست که این‌ها معنای لغوی است. معنای اصطلاحی که برای دعا گفتند که نکته‌ای را در مورد آن توضیح می‌دهیم، این است که اولاً موجود ضعیف، فقیر و فرودین از موجود عالی، اعلی و فرازین چیزی را طلب کند. یعنی طلب کردن ادنی و خسیس از اعلی، شرط اول دعاست. معنایش این است که دعا با تکبر جور نمی‌آید. کسی که خودش را فقیر، ناتوان، ذلیل و عاجز و بالاخره خسیس، فرودین و مربوط به اخس درجات وجود نمی‌داند، توانایی دعا کردن ندارد.

تعابیری که در ادعیه و اورادی که از ائمه معصومین علیهم الصلات و السلام و وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که چنان دعا می‌کردند، اصلاً برای ما انسان‌های معمولی قابل تصور نیست. به عنوان نمونه، دعایی که امام زین العابدین (صلوات الله و سلامه علیه) در یکی از ادعیه مبارک صحیفه سجادیه ـ که بسیار دعای لطیف و همراه با ادب و آموزنده است و مضمونش این است ـ که می‌فرماید: خدایا! اگر من تمام عمر را بر پای بایستم، آن‌قدر در حال قیام عبادت کنم که پاهایم متورم شود، آن‌قدر رکوع کنم که بند بند کمرم از هم جدا بشود، آن‌قدر سجده کنم که چشمانم از حدقه در آید و همین طور تا آخر که از نعمت‌های تو هم جز علف بیابان و آب آلوده با خاکستر نخورده باشم، نه این‌که غذای خوب خورده باشم و بدهکار هم باشم، مثل وحوش هیچی جز این علف بیابان را نخورده باشم، با این حال هنوز استحقاق آمرزش یکی از کوچک‌ترین گناهانم را ندارم.[4] به این می‌گویند «دعا»، یعنی داعی خود را در اخسّ درجات وجود بداند.

البته این‌که می‌گوییم بداند، به این معنا نیست که نیست ولی بداند و تعارف کند؛ هر موجودی بدون استثناء نسبت به خدای متعال همانند سایه نسبت به صاحبش است. هر موجودی از کوچک‌ترین، پست‌ترین و فروترین تا درشت‌ترین، تام‌ترین و کامل‌ترین نسبت به خدای متعال، عین نیستی، عدم، هیچی، پوچی، هلاکت و بطلان است. این‌که «کل شئ هالک»[5] نه یعنی کل شیء سیهلک. تمام اشیاء و ماسوی الله بدون استثناء هالکند، باطلند، پوچ و هیچند. وقتی که موجودی این‌گونه شد، طبعاً وقتی می‌خواهد دعا کند، اگر علم به وضعیت و موقعیت خودش داشته باشد، می‌داند که داعی در فروترین مرتبه وجود است و مدعو در فراترین مرتبه وجود.

پس اولاً در دعا شرط است که داعی خود را فرو بداند و خدای متعال را فرا و علاوه بر این، همراه با خشوع، خضوع و استکانت باشد. هم خضوع باشد یعنی بدنش نشان‌دهنده حضور یک موجود فرودین در مقابل اعلی الاعالی باشد. ظاهرش نشان بدهد یعنی هنگام دعا خواندن و راز و نیاز کردن با خدا پیوسته حرکت نمی‌کند، سر نمی‌چرخاند، حواسش به همه‌جا نیست، گوش‌هایش به همه‌جا بدهکار نیست، یعنی جوارحش متواضع و ادب را رعایت کرده باشد. هم همراه با خشوع باشد، یعنی جوانحش نیز مؤدب باشد، آداب را رعایت کند ـ چنان‌که بعد خواهم گفت که آداب چیست ـ و همچنان‌که دعا می‌خواند، فکر و وهمش در جای دیگر نباشد، خیالش مشغول محاسبات و برنامه‌ریزی‌های دیگر نباشد. وقتی دعا می‌کند، هم ظاهرش، هم باطنش، هر دو خود را فرودینی در مقابل عالی‌ترین موجود عالم هستی بداند و همراه با استکانت هم باشد، یعنی بداند ضعیف، ذلیل و حقیر است و این ضعف، حقارت و ذلت را فقط آن یکی می‌تواند برطرف کند و از عهده هیچ‌کس بر نمی‌آید.

 

آیا بررسی سند ادعیه ضرورت دارد؟

بحث دیگر این است که وقتی می‌خواهیم دعا بخوانیم، آیا لازم است که سندهای ادعیه و اوراد را بررسی کنیم و ببینیم که اولاً این دعا از پیامبر و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است یا نه؟ ثانیاً آیا لازم است نسخه‌های مختلف را با هم بسنجیم، بررسی کنیم و ببینیم که کدام یک دقیق‌تر و درست‌تر است، تعریب ندارد و کم و زیاد نشده، آیا لازم هست یا نیست؟

اگر این‌گونه باشد، ما هیچ وقت به دعا نمی‌رسیم یعنی در مقدمات دعا برای همیشه می‌مانیم. بر این اساس یک دسته روایاتی داریم که در دعا، سنن، عبادات و مستحبات یعنی عبادات مستحب، بحث، فحص، بررسی و جستجو لازم نیست. اصطلاحاً به آن اخبار یا احادیث «من بلغ» می‌گویند. علت این‌که به آن من بلغ می‌گویند، چون در برخی از روایات کلمه «من بلغ» آمده است که مضمونش این است که اگر کسی از قول ما به شما گفت که اگر این عبادت را انجام بدهی، این دعا را بخوانی یا این نماز را به‌جا بیاری یا هر کار دیگری که جزء مستحبات باشد را انجام بدهی، این اندازه رشد و تعالی داری یا این اندازه ثواب و جزا داری یا این درجه در بهشت می‌روی یا این درجه به قرب خدای متعال می‌رسی و شما هم به قول او عمل کردید، به آن‌چه او وعده داده است، دست پیدا می‌کنید، ولو پیامبر و امام معصوم چنین چیزی نفرموده باشد یعنی آن راوی دروغ گفته باشد. بنابراین در حوزه مستحبات یا سنن، بررسی سند روایات ضرورت ندارد.

از راه‌ها و طرق مختلف از ائمه معصومین علیهم الصلات و السلام نقل شده است که فرمودند: «أَنَّ مَنْ بَلَغَهُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْخَيْرِ فَعَمِلَ بِهِ كَانَ لَهُ مِنَ الثَّوَابِ مَا بَلَغَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نُقِلَ إِلَيْهِ.[6] کار خیری را از قول ما به مؤمنین و مسلمان‌ها گفتند و او هم انجام داد، هرچه که کسی گفته بود اگر عبادتی انجام بدهید و درباره ثوابش گفته، به همان ثواب می‌رسد، اگرچه در واقع این عبادات را اصلاً ما سفارش نکردیم ولی شما که انجام دادید، به این خاطر انجام دادید که ما گفته باشیم و الا اگر از قول ما نمی‌گفتند، می‌گفتند فلان شخص، فلان پادشاه، فلان حکیم، فلان فیلسوف، فلان متکلم یا فلان فقیه گفته است اگر این را انجام بدهید، این‌قدر عبادت است، آن‌که خاصیت ندارد. اگر کسی چیزی را که منقول از قول پیامبر و خاندان پیامبر علیهم الصلات و السلام است، انجام داد، اجر و پاداشی که برایش وعده دادند، بدان خواهد رسید ولو روایت راست نباشد.

روایت دیگر از امام صادق علیه الصلات و السلام هست که فرمود: أَنَّ مَنْ بَلَغَهُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْخَيْرِ فَعَمِلَ بِهِ كَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ لَمْ يَقُلْه‏،[7] اگر به کسی کار خیری را گفتند که از ما به او رسید و او انجام داد، اجرش را می‌برد، اگرچه پیامبر چنین حرفی نزده باشد و ما چنین چیزی نگفته باشیم.

در روایت دیگری هم دارد: مَنْ سَمِعَ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ عَلَى شَيْ‏ءٍ فَصَنَعَهُ كَانَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مَا بَلَغَهُ؛[8] اگر کسی شنید که هر کسی این عمل را انجام بدهد، این‌قدر ثواب می‌برد و او هم انجام داد، همان اجری که شنیده، خواهد برد، اگرچه در واقع چنین روایتی درست نبود و خدا و پیامبر و اولیاء پیامبر علیهم الصلات و السلام هم چنین چیزی نفرموده باشند. این دسته از روایات، عمل در حوزه عبادات را سهل می‌کند. بنابراین ضرورتی ندارد که بررسی سندی و نسخه‌ها با هم‌دیگر تطبیق بشود.

 

لزوم عمل طبق نقل در ادعیه و سنن

نکته‌ی دیگری که اینجا عرض کنم که در جاهای دیگری گفته بودم و فقط به اشاره تکرار می‌کنم، آن است که وقتی روایتی به ما رسید، چه دعای کوتاه باشد، چه بلند یا عمل خاصی باشد، باید همان‌گونه که در آن نقل آمده است، انجام بدهیم، نه آن‌که آن را کم و زیاد کنیم. بنابراین مثلاً اگر در روایتی آمد که اگر یک خرما به دیگران بدهید یا افطار بدهید، چنین و چنان خواهد بود، باید همان‌گونه یعنی برای افطار عمل کنیم و بعد از افطار دیگر آن خاصیت را نخواهد داشت. چنان‌که اگر فرمود این دعا را باید با این ویژگی‌ها بخوانید، باید همان‌گونه بخوانید. اگر گفتند دو زانو بنشینید، دو زانو بنشینید، اگر گفتند رو به قبله بنشینید، رو به قبله بنشینید، هرچه که در آداب آن دعا آمده است، شرایط، لوازم و ملزوماتش را نیز باید رعایت کرد، اگرچه ما هنوز مطمئن نیستیم که اصلاً پیامبر فرموده یا نفرموده ولی اصل دعا را به‌خاطر اعتماد و امید به این‌که پیامبر فرموده باشد، انجام می‌دهیم.

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد



[1]ـ دقیق‌تر.

[2]ـ جعل بر دو قسم است: جعل بسيط و جعل مركب. جعل بسيط همانا ايجاد نفس و ذات شيئى است. مثل جعل انسان و جعل زيد و عمرو كه مفاد جعل نفس وجود زيد است، نه اثبات چيزى براى زيد. جعل مركب عبارت از گردانيدن چيزى راست چيز ديگر، مثل قرار دادن زيد را كاتب كه ثبوت كتابت فرع ثبوت زيد است و كتابت از اعراضى است كه قائم به زيد است. اول را مفاد هليت بسيطه و ثانى را مفاد هليت مركبه دانسته‏اند؛ هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص 254.

[3]ـ قابل شمارش و اندازه‌گیری نیست.

[4]ـ يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي؛ صحيفه سجاديه؛ دعای 16.

[5]ـ قصص، 88.

[6]ـ وسایل الشیعه، ج1، ص82.

[7]ـ عدة الداعي و نجاح الساعي، ص 13.

[8]ـ کافی، ج2، ص87.