المقالة الرابعة فی تقسیم البرازخ و هیئاتها و ترکیباتها و بعض قواها - الفصل السادس: فی بیان المناسبة بین النفس الناطقة و الروح الحیوانی

الفصل السادس: فی بیان المناسبة بین النفس الناطقة و الروح الحیوانی

النور الاسفهبد لایتصرّف فی البرزخ الاّ بتوسّط مناسبة ما و هی ما له مع الجواهر اللطیف الذی سمّوه الروح و منبعه التجویف الأیسر من القلب، اذ فیه من الاعتدال و البعد عن التضادّ ما یشابه البرازخ العلویة و فیه من الاقتصاد ما یظهر عنده المثال، فانّ المقتصد الصافی له ذلک و غیره من العنصریات یصیر مظهراً للمثال بتوسّطه و فیه من الحاجزیة مایقبل النور و یحفظه و یحفظ الاشکال و الصور و فیه أیضاً اللطافة و الحرارة المناسبة للنور و فیه الحرکة أیضاً المناسبة للنور العارض و اذا لم یکن فی اعداد نوعه الثبات لسرعةِ تحلّله باعتبار اللطف و غلبة الحرارة، فثبت نوعه بالمدد. فقد أتی علی جمیع مناسبات النور. فانّ القضاء لم یکن یقبل الشعاع و لکن یناسب النور بحرارته و سرعة قبول حرکته و لهذا قصد الی عالی النور البرزخی الذی دامت حرکته و قرب منه و عشقه و الحاجز قبل النور الشعاعی و حفظه، فناسب من هذا الوجه و المقتصد حفظ الشعاع و صار مظهراً المثال النیر و المستنیر، ولکن خالف مناسبة النور بالبرد و نحوه.

و هذا الروح فیه المناسبات الکثیرة و هو متبدّد فی جمیع البدن و هو حامل القوی النوریة و یتصرّف النور الاسفهبد فی البدن بتوسّطه و یعطیه النور و ما یأخذ من النور السانح من القواهر ینعکس منه علی هذا الروح و ما به الحسّ و الحرکة هو الذی یصعد الی الدماغ و یعتدل و یقبل السلطان النوری و یرجع الی جمیع الاعضاء و لمناسبة السرور مع النور صار کلّ ما تولّد روحاً نورانیاً، مفرّحاً ـ أعنی من جملة الأغذیة ـ و لمناسبة النفوس مع النور صارت النفوس متنفّرة عن الظلمات منبسطة عند مشاهدة الانوار و الحیوانات کلّها تقصد النور فی الظلم و تعشق النور. فالنور الاسفهبد و ان لم یکن مکانیاً و لا ذا جهة، الاّ انّ الظلمات التی فی صیصیته مطبعة له.

 

مناسبت میان نفس ناطقه و روح حیوانی

پیشتر گفته شد که برخی از انوار بی‌واسطه در برزخ تصرف می‌کنند و برخی باواسطه. قاعده این تصرف بی‌واسطه و باواسطه، سنخیت و شباهت میان نور متصرف و حوزه تصرف است. لطیف در لطیف و کثیف در کثیف تصرف می‌کند.

از آن‌جا که نور اسفهبدی به‌خاطر تجرد و پیراستگی از ظلمت، در غایت لطافت و نوریت است و برزخ در نهایت کثافت و ظلمت است و تصرف هر چیزی در امری مناسب خودش است، بنابراین نور اسفهبدی بدون واسطه در برزخ تصرف نمی‌کند. تصرف آن در برزخ، مشروط به وجود امری است که با آن مناسبت داشته باشد. واسطه تصرف نور اسفهبدی در برزخ و بدن انسان، چیزی است که از سویی با این نور تناسب دارد و از دیگر سو با برزخ شباهت دارد و روح حیوانی نامیده شده است و بر اساس طبیعیات کهن، بخار لطیف و شفافی است که از لطایف اخلاط و عصاره آن‌ها پدید می‌آید و جای آن شیار (تجویف) چپ قلب  است که شباهت‌های بسیاری با نور اسفهبدی دارد و نور اسفهبدی به‌وسیله آن در بدن تصرف می‌کند و نور خود و انواری که از انوار قاره بر نفس اضافه شده است را به قدر استعداد بدن بدان افاضه می‌کند.