فصل سوم، بخش اول: شباهتها - 3ـ 1ـ 10ـ ازليّت آفرينش
3ـ 1ـ 10ـ ازليّت آفرينش
افلوطين بدين نكته تصريح كرده است كه: اين جهان نه آغازي داشته و نه پاياني خواهد داشت، بلكه قديم است. (ر.ك. 7،9،2).در جاي خود بدين نكته اشاره شد كه مقصود از قديم بودن جهان، قديم ذاتي نيست؛ به همين خاطر است كه جهان در عين حال كه قديم است، ولي آفريده است و آفرينش در عين حال كه سبب تبادر زمان به ذهن ميشود، ازلي و ابدي است. معني تشبيه آفرينش به «زاييدن ازلي و ابدي» (20،8،6).همين است؛ هم زايش و خلق است و هم ازلي, علاوه بر اين, انسان را نيز ازلي ميداند و بدان تصريح كرده است و در عين حال به ازليّت جهانهاي ديگر نيز بهطور غير مستقيم اشاره كرده است. او انسان را پيش از «شدن» در زمان، موجودي ميداند كه در آن «بالا» بوده است. برخي از آنها در آن بالا انسان ديگري بودهاند؛ برخي خدا، برخي نفس و برخي ديگر عقل بودهاند. آنان با كلّ هستي پيوسته بودهاند، نه جدا و منقطع از آن، همانگونه كه اينك نيز منقطع از آن نيستند. (ر.ك. 14،4،6).(ر.ك. همين نوشتار، 2ـ1ـ10).
اگرچه اينگونه تعبيرها نشان از پيشينة غير زماني انسان است، ولي در اين صفت، خدا و عقل و نفس با او مشتركند، بلكه اگر انسان در آن بالا حضور داشته باشد، بايد در آن «بالا» باشد، پس بايد بالايي وجود داشته باشد تا انسان در آن بالا حضور داشته باشد. مقصود از بالا يا عالم نفس است يا عقل و مرتبه و عالم خدايان. در هر صورت بايد عوالم ديگري غير از جهان طبيعت وجود داشته باشد تا انسان در آن عوالم حضور داشته باشد و همنشين خدا باشد و همين براي زمانمند نبودن حقيقت انسان و جهان بس است.
از نظر سيد نيز محبوبيّت ظهور در صور خلقي، پيش از خلق و در نتيجه ذاتي حق تعالي است و چون محبّ و محبّت ازلي است، لاجرم، محبوب نيز ازلي خواهد بود؛ بنابراين در ظهور حق تعالي نه زمان قابل تصوّر است و نه تقدّم و تأخّر، بلكه زمان نيز از لوازم ظهور اسمائي اوست؛ از اينرو, ظهور او ازلي است، همانگونه كه ابدي است. (ر.ك.جامع الاسرار، 316ـ307). ظهور حق تعالي به صورت و معناي هر ممكني، نه تنها ممكن است، بلكه كمال وي است، (ر.ك.جامع الاسرار، 308). زيرا اين ظهور همان معروفيّت ذات است كه مورد تعلّق حبّ ذاتي قرار گرفته است؛ بنابراين، مظاهر وي كه خلق اويند، زمانمند نيستند. از اين گذشته خفاي حق تعالي، امري حقيقي نيست، بلكه نسبت به خلق نهان بوده است، چنانكه اينك و هر زمان ديگري نيز براي آنها نهان است. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ2ـ10).