فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 11ـ علّت آفرينش

3ـ 1ـ 11ـ علّت آفرينش

پرسش از چرايي آفرينش از نظر افلوطين، همانند پرسش از چرايي وجود آفريدگار جهان است و همان‌گونه كه پرسش دوم نادرست است، پرسش نخست نيز همين‌گونه است. چنين پرسشي دربارة چيزي درست است كه آغاز زماني داشته باشد. (ر.ك. 8،9،2). از اين گذشته، اين پرسش را در جايي مي‌توان مطرح كرد كه فاعل دستخوش تغيير و تحوّل شود و چون آفريدگار جهان اين‌گونه نيست، چنين پرسشي روا نيست. علاوه بر اين، اين پرسش در مورد چيزهايي درست است كه نسبت وجود و عدم به آن‌ها برابر باشد تا از علّت ترجيح تقدّم وجود بر عدم پرسيده شود و چون هيچ‌يك از اين موارد دربارة جهان درست نيست؛ چنين پرسشي نيز روا نيست؛ زيرا به تعبير افلوطين، ضروري بود كه اين جهان پديد آيد و براي آفريدگار جهان نيز ضروري بود كه بيافريند، (همان). حاصل آن‌كه آفرينش ازلي و ضروري است؛ بنابراين، پرسش‌پذير نيست. (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ1ـ11).

از نظر سيد نيز مسأله تا اندازه‌اي همين‌گونه است. به نظر وي آفرينش جهان نتيجة حبّ ذاتي حق تعالي به مشاهدة كمال تفصيلي خويش است. او جهان را بدين خاطر آفريد كه خود و كمال ذاتي خود را در آن تماشا كند. (ر.ك. نقد النقود، 4ـ133). و چون اين حبّ، ذاتي اوست؛ بنابراين آفرينش امري ضروري خواهد بود. به تعبير ديگر، قابليّت ظهور معلومات و حقايق آن‌ها ممكن و فاعليّت حق تعالي نيز تامّ بود؛ بنابراين، ظهور او به صورت موجودات خارجي، ضروري بود. (ر.ك. نقد النقود، 90). تغييرناپذيري حق تعالي نيز چنان روشن است كه نياز به بحث ندارد. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ2ـ 9).

حاصل آن‌كه، نظريه فيضان از ديدگاه آن دو تبيين‌كننده آفرينش است. نكتة ديگري كه در اين مورد ميان آن دو مشترك است، اظهار حسن و بهاي اشياء است (ر.ك. في علم ما بعد الطبيعه، 215). و چون ظهور حسن اشياء در مظهر حسن ذاتي حق تعالي است، مي‌توان گفت ظهور اشياء از لوازم ظهور اوست و چون ظهور او محبوبيّت ذاتي دارد، بنابراين ظهور اشياء نيز محبوبيّت خواهد داشت.