فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 15ـ جامعيّت انسان

3ـ 1ـ 15ـ جامعيّت انسان

شباهت ديگر نظريات آن دو در اين است كه هر كدام با تعبير ويژه خود، انسان را جامع همه كمالات، قوا و نيروها مي‌دانند. از نظر سيد انسان مظهر همه اسماء الهي است  و از نظر افلوطين نيز از همه نيروها برخوردارند. (8،3،4). (همين نوشتار، 1ـ2ـ 8؛ 2ـ3ـ3).

از نظر آن دو, نفس در عين وحدت، جامعيّت ويژه‌اي دارد، به‌گونه‌اي كه همه مراتب بالاتر از خود را دارد. به تعبير افلوطين، نفس در عين وحدت، همه نفوس و عقول را دارد و در عين حال كه واحد است، بي‌نهايت و همه‌چيز است (ر.ك. 14،4،6). و سيد نيز نفس را در عين وحدت، واجد همه كمالات ممكن بالاتر از خود مي‌داند. آن‌چه در مرتبة بالاتر از نفس وجود دارد، به صورت ظهور يا وجود ظلّي در نفس, جمع است؛ از اين‌رو، نفس در عين حال كه واحد است، كثير است. انسان از آن جهت كه اولين تعيّن است، نه تنها داراي همه كمالات است، بلكه كمالات همه موجودات همه از اوست و ديگر موجودات ظهورات اويند. (همين نوشتار، 1ـ2ـ1) انسان در حكم خزانة الهي است كه هر آن‌چه در عوالم فروتر پديد آمده است، صورت نازل و قطرة كوچكي است از آن‌چه در آن خزانه وجود دارد. از سويي آدمي خزانة اعظم الهي است (همين نوشتار, 1ـ2ـ 17). و از ديگر سو آن‌چه در مراتب عالم هستي ظاهر شده است، ظهور و نزول چيزي است كه در آن خزانه وجود دارد، (حجر، 21). بنابراين، انسان در عين وحدت، واجد همه كثرات است.

تعبير ديگر سيد اين است كه هر فردي از افراد انسان، ظهور و آيت اسمي از اسماء الهي است و هر اسمي در باطن خود، همه اسماء الهي را دارد؛ از اين‌رو، هر انساني، اسماء الهي را در غيب وجود خود داراست و توانايي و استعداد تفصيل آن اسماء را دارد. (ر.ك. تفسير المحيط، ج 2، 29). اين‌گونه تعبيرها با آن‌چه كه افلوطين در ذيل داستان زني آورده است كه پرومته‌اوس او را آفريد و خدايان وي را آرايش كردند و هر يك چيزي به او بخشيدند، شباهت دارد. او علّت نامگذاري آن زن را به پاندورا اين امر مي‌داند كه بيانگر بخشش همه خدايان است. هر يك از خدايان، كه گاهي در سخنان افلوطين به معني مدبّران عالم و گاهي به معني عقول و مجرّدات است، به او چيزي بخشيده‌اند. (ر.ك. 14،3،4). افلوطين اين زن را در اين داستان, پاندورا و صورت بخشش‌هاي خدايان مي‌داند و سيد انسان را مظهر بخشش‌ها يا تجلّيات الهي مي‌داند و به تعبير ديگر، انسانِ اين جهاني، از كمالات همه موجودات عقلي و مجرّد و مراتب هستي, كمالي و نشاني دارد. گويي انسان از نظر سيد همان پاندورا از نظر افلوطين است. افلوطين، اين مخلوق را جامع همه بخشش‌هاي خدايان مي‌داند و سيد او را مظهر همه اسماء و جامع همه كمالات آن‌ها مي‌داند. (ر.ك. جامع الاسرار، 2ـ261). (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ2ـ 13؛ 2ـ3ـ9).

افلوطين، انسان را همه‌چيز مي‌داند، چيزي كه همه‌چيز در آن مستتر و مندمج است (ر.ك. 2،4،4). و سيد او را كلمه الهي مي‌داند كه استعداد ظهور اسماء الهي را دارد و در برخي از آن‌ها به فعليّت نيز رسيده است. (همين نوشتار، 2،4،4؛ 1ـ 3ـ 2ـ 1). استشهاد مكرّر او به شعر منسوب به حضرت امير مؤمنان(ع) كه فرمود:

أتزعم أنّك جرم صغير

و فيك انطوي العالم الاكبر

نزديكي ديدگاه آن دو به يكديگر را بيان مي‌كند. هر دو وجود انسان را جامع همه وجودها و عوالم و او را موجودي مي‌دانند كه ديگر موجودات و عوالم هستي در آن منطوي و مستتر است.