فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 2ـ شناخت ناپذيري ذات حق تعالي

3ـ 1ـ 2ـ شناخت ناپذيري ذات حق تعالي

هر دو در مورد ذات حق تعالي و اين‌كه ذات وي فراتر از هرگونه شناخت و توصيفي قرار دارد، اتّفاق نظر دارند. از نظر سيد مرتبت ذات كه از آن به غيب ذات يا غيب الغيوب تعبير مي‌گردد، چنان بلند و متعالي است كه هيچ‌كس تاب تحمّل مشاهده و توان دست‌يابي به آن را ندارد. از نظر افلوطين نيز ذات احديّت مبرّاي از هرگونه وصفي است و در قالب انديشه آدمي نمي‌گنجد. به تعبير ديگر، او وراي وجود است و انديشة آدمي به حقيقت وجود نيز دست نمي‌يابد، تا چه رسد به وراي وجود. هر دو حق تعالي را اَحد، نامتناهي، فراتر از هرگونه وصف، غير قابل هرگونه اشاره، (خواه حسي و خواه عقلي) مطلق و خير محض مي‌دانند. (ر.ك. همين نوشتار،1ـ1ـ9؛ 2ـ2ـ1).

چنان‌كه ديديم تعابير سيد دربارة توحيد حقيقي كاملاً با وحدت وجود مطابق است، افلوطين نيز اگرچه در قالب واژه‌هاي شناخته شده در دوره‌هاي پس از خود، چيزي دربارة وحدت وجود نگفته است، ولي آن‌‌چه گفته است دقيقاً هستة اصلي و مغز سخنان عارفان در دوره‌هاي بعدي است. به عنوان نمونه، سيد مي‌گفت: حق تعالي هم ظاهر است و هم باطن؛ هم ظاهر است و هم مظهر. او از جهت ذات و وجود, ظاهر است و از جهت اسماء و صفات، مظهر است؛ دو چيز نيست كه يكي ظاهر باشد و ديگري مظهر؛ (نقد النقود، 91).هم اول است و هم آخر، هم واحد است و هم كثير، هم خالق است و هم مخلوق ...، (همان، 109).به همين خاطر است كه عارف مي‌تواند بگويد: ليس في الوجود سوي الله و لا يعرف الله إلاّ الله و لا يحبّ الله إلاّ الله. (همان، 200).و افلوطين مي‌گفت: او در همه جاست و در هيچ جا نيست. اگر او در هيچ‌جا نيست، پس از هيچ جا چيزي بر او افزوده نمي‌شود؛ اگر در همه جاست، پس با همة بزرگي در همه‌ جاست و از اين‌رو، «همه‌جا» خود اوست. او در همه‌جا نيست، بلكه او خود همه‌جاست (16،8،6). (ر.ك. همين نوشتار،1ـ1ـ4؛ 2ـ1ـ1).

به تعبير ديگر، هر دو بر اين باورند كه در نگاه سطحي اشياء و موجودات, هستند و هستي خود را از او دارند و او مبدأ و خالق آن‌هاست، ولي در نگاه دقيق، اشياء چيزي جز ظهور و تجلّي و فيضان او نيستند و به تعبير شبستري، «همه از اوست و گر نيك بنگري همه اوست.»

همه از اوست، به همان اندازه درست است كه همه اوست, با اين تفاوت كه يكي ثمرة نظر متعارف است و ديگري ثمرة مشاهدة عارف. حاصل آن‌كه آن دو به تعبيرهاي مختلف، اوج توحيد وجودي را بيان كرده‌اند، اگرچه يكي به اجمال و ديگري به تفصيل.

به نظر چنين مي‌رسد كه ظاهر كلمات آن دو، نشان‌دهندة تفاوت ديدگاه آن‌ها در مورد وصف‌ناپذيري حق تعالي است. چنان‌كه در جاي خود گفته شد، افلوطين هرگونه توصيفي را از او نفي مي‌كند و مي‌گويد: «او» كه در وراي عقل است وراي شناسايي و برتر از شناسايي است (12،3،5).و چون صفت، هرچه كه باشد تعيّن است و تعيّن، هرچه كه باشد با مطلق سازگار نيست، (همان). بنابراين هرگونه توصيفي فروتر از مقام منيع اوست. ولي از آن‌جا كه انديشة سيد قرآني و برگرفته از وحي است، ظاهر سخن افلوطين را نمي‌توان به او نسبت داد. قلمرو وصف‌ناپذيري حق تعالي همان است كه وحي الهي بدان تصريح كرده است، چنان‌كه حق تعالي فرمود: سبحان الله عما يصفون إلاّ عباد الله منهم المخلَصون (صافات,160ـ159).و نيز فرمود: سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون و سلام علي المرسلين؛ (همان, 181ـ180). توصيف جز براي بندگان مخلَص يا پيام‌آوران او نباشد. (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ1ـ8ـ3).

آيا مي‌توان گفت كه مقصود از وصف‌ناپذيري حق تعالي از ديدگاه افلوطين، وصف‌ناپذيري عقلي است، چنان‌كه مكرّر او را فراتر از عقل معرفي كرده است؛ بنابراين، وصف‌پذيري فراعقلي را از او نفي نكرده است و در اين صورت او نيز چون سيد و ديگر عارفان، توصيف مخلَصان و يا مردان بافضيلت را حق و صدق و عدل مي‌داند؟ شايد مشاهدات خود وي پس از تهي شدن از خود، شاهدي بر اين امر باشد. اگر چنين باشد آن دو در توصيف حق تعالي، همانند يكديگرند. ولي اگر چنين نباشد چنان‌كه به‌طور مكرّر مي‌توان از سخنان وي در وصف‌ناپذيري اَحد فهميد، بايد خداي وي را، خداي تنزيهي و نقطة مقابل خداي عوام دانست، كه تشبيهي است. با خداي انبياء و اولياء و كُمّل از بندگان خدا كه جمع ميان تشبيه و تنزيه است، تفاوت دارد.

از سويي ديگر آيا مي‌توان گفت كه حتّي توصيف استثناء شده براي مخلَصين و رسولان، توصيف مقام ذات و غيب الغيوب نيست؛ بنابراين, سيد در مسألة توصيف‌ناپذيري ذات احديّت با افلوطين هم‌رأي است؟ از آن‌جا كه فروتر از ذات، خود وصف است؛ جز براي شرح و توضيح، نياز به توصيف ندارد. به تعبير ديگر، توصيف چيزي را شايسته است كه قطع نظر از آن، مطلق و نهان باشد؛ پس، توصيف‌پذيري يا توصيف‌ناپذيري مربوط به ذات احديّت است كه فاقد هرگونه تعيّن است، اما توصيف‌پذيري يا نفي آن از مرتبة تعيّن يا وصف، خارج از بحث است؛ از اين‌رو، ديدگاه آن دو در اين مسأله، بر اين فرض كه توحيد از نظر افلوطين, تنزيه محض است, با يكديگر متفاوت است.