فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 20ـ چگونگي رابطه نفس و بدن

3ـ 1ـ 20ـ چگونگي رابطه نفس و بدن

چنان‌كه گفته شد، تجرد نفس از نظر آن دو امري حتمي است و نيز گفته شد كه نفس داراي دو جهت است كه از جهتي با بدن ارتباط دارد و از جهتي با عالم بالاتر از خود. اينك بر جنبة ديگري از اشتراك سيد و افلوطين در همين زمينه اشاره مي‌كنيم:

از نظر افلوطين، نه تنها نفس در بدن قرار ندارد، بلكه بدن در نفس قرار دارد. پايين‌ترين مرتبة نفس همان جايگاه بدن است. (ر.ك. 22،3،4). از آن‌جا كه نفس مجرّد است و بدن مادي، همان‌گونه كه شئ مجرّد نمي‌‌تواند در امر مادي قرار گيرد، امر مادي نيز نمي‌تواند در امر مجرّد قرار گيرد. به تعبير ديگر، تناسب ميان ظرف و مظروف حكم مي‌كند كه اگر ظرف مادي است، مظروف نيز بايد مادي باشد و برعكس و نيز اگر ظرف مجرّد باشد، مظروف نيز بايد مجرّد باشد و برعكس. پس اين سخن افلوطين بايد بر اساس مباني وي باب در آفرينش و متناسب با آن توجيه شود. (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ2؛ 2ـ3ـ6).

مقصود از قرار گرفتن بدن در روح اين است كه به حكم نظريه فيضان، هر مرتبة فروتري از مرتبة فراتر ظاهر مي‌گردد. همان‌گونه كه با فيضان اَحد، عقل پديد آمد و عقل ثمرة لبريزي اَحد است، مي‌توان گفت كه گويي عقل در اَحد قرار داشت، ولي نه قرار داشتني از نوع قرار داشتن امري مادي در امري مانند آن، بلكه از نوع تعلّق امري كه عين ربط و تعلّق است، به امري مستقل؛ يا چون حضور رقيقت در حقيقت يا چون حضور فيض در مفيض و مانند آن، اگرچه واژة «در» در همه اين تمثيل‌ها غلط‌انداز است، زيرا حكايت از درون و جوف و مانند آن دارد كه مناسب امر مجرّد نيست. پس مي‌توان گفت كه از نظر افلوطين، ، بدن دامنة وجود نفس يا مرتبة پايين‌تر از آن است كه در عين حال جداي از آن هم نيست و اين كاملاً با ديدگاه سيد در پيدايش كثرت سازگار است. چه از نظر وي نيز كثرات ذاتاً منطوي در وحدتند و وحدت محيط بر كثرت است؛ از اين‌رو، مي‌توان كثرت را در دامنة وحدت و ثمرة تجلّي و فيضان آن دانست.