فصل سوم، بخش اول: شباهتها - 3ـ 1ـ 21ـ وحدت نفس در عين كثرتِ آن
3ـ 1ـ 21ـ وحدت نفس در عين كثرتِ آن
اين اصل كه نفس در عين وحدت كثرت دارد و در عين كثرت واحد است؛ مورد توجه هر يك از آن دو قرار دارد. سيد نفس را به نوري تشبيه ميكند كه سبب ظهور اجسام ميشود. اين نور از اين جهت كه سبب ظهور اجسام متعدّد و مختلف شده است، متعدّد است و از اين جهت كه در جسم معيّن و مكان خاصي تابيده است، غير از نوري است كه در جسمي ديگر تابيده است، ولي در عين حال همه آن نورها، پرتو نور يك خورشيدند.
ارواح و نفوس نيز اگرچه به خاطر تعدّد بدنها، متعدّد و مختلف هستند ولي در عين حال، همة اين ارواح، اشعة تابناك يك روحِ كلّي است. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ2ـ3). افلوطين نيز بر همين باور است و به همين صورت وحدت و كثرت نفس را تبيين ميكند. وي ميگويد نفس انسانها از نفس جهان سرچشمه ميگيرد و آن هم از نفس كلّي پديد ميآيد و از آنجا كه نفس كلّي يكي است، پس همه نفوس بايد يكي باشد. (ر.ك. 1،9،4). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ2)
نفوس در عين حال كه وحدت دارند، كثرت نيز دارند و به تعبير وي، معناي وحدت نفوس، اين نيست كه از كثرت بهطور كلّي بيبهره باشند؛ چون وحدت صرف، ويژه ذوات عِلوي است. وقتي سخن از وحدت نفس به ميان ميآيد، مقصودمان اين است كه نفس در عين حال هم واحد است و هم كثير. (ر.ك. 2،9،4). چنانكه هم تقسيمپذير است و هم تقسيمناپذير. (ر.ك. 8،1،1). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ2؛ 3ـ 1ـ 22).