فصل سوم، بخش اول: شباهتها - 3ـ 1ـ 23ـ تفاوت انسانها به خاطر تفاوت علوم و مشاهدات آنها
3ـ 1ـ 23ـ تفاوت انسانها به خاطر تفاوت علوم و مشاهدات آنها
سيد بهطور مكرّر هدف آفرينش را در قالب حديث گنج نهان مطرح نموده است. اگر فاعل در «اُعرف» كه مجهول است، خلق باشد، بدين معني كه هدف از آفرينش ظهور و تجلّي حق تعالي براي خلق باشد و حبّ ذاتي او به معروفيّت براي خلق تعلّق گرفته باشد، در اين صورت ميتوان علم و معرفت مخلوقات بهويژه انسان را هدف آفرينش دانست، چنانكه ظاهر كريمة و ما خلقت الجن و الانس إلاّ ليعبدون (ذاريات، 56). نيز بدان اشاره دارد؛ بهويژه اينكه «ليعبدون» را به معناي «ليعرفون» نيز دانستهاند. بنابراين ديدگاه، مهمترين كمال و امتياز انسان از ديگران علم و معرفت اوست. ظاهر كريمة و علّم آدم الاَسماء كلّها (بقره، 31). نيز بيان ديگري از همين ديدگاه را ارائه ميكند. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ 3ـ5ـ1؛ 1ـ 3ـ 9ـ1).
در هر صورت علم و معرفت كمال ويژهاي است كه درجات كمال انسان با آن سنجيده ميشود و آنان كه سهم وافري از آن داشته باشند، از كمال برتري نيز برخوردارند، چنانكه كريمة يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اُوتوا العلم درجات (مجادله، 11). نيز تأييدي بر آن است. به تعبير مولوي:
اي براد تو همان انديشهاي |
ما بقي خود استخوان و ريشهاي |
گر بود انديشهات گل گلشني |
ور بود خاري توهيمه گلخني |
افلوطين نيز در اين مسأله همين نظر را دارد. به نظر وي نيز ارزش انسان با علم و معرفت او برابر است و نيز نوع آثار و افعال او مطابق با علم و معرفت اوست. تفاوت علم و معرفت نيز وابسته به تفاوت قرب و بعد نفس انسان به عقل است. نفوسي كه به عقل نزديك ميشوند چيزي ميبينند كه ديگر نفوس از آن بيبهرهاند و به خاطر آنچه ديدهاند چيزي ميشوند كه ديگران تهي از آنند، پس اولاً، تفاوت نفوس در اين است كه «نفسي با عقل يگانه ميگردد و نفسي به عقل نزديك ميشود و بصيرت مييابد و نفس ديگر ميكوشد تا به عقل نزديك شود.» (8،3،4). و ثانياً، «هر نفسي در چيزي مينگرد و همان ميگردد كه در آن مينگرد.» (همان). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ3).