فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 26ـ طهارت ذاتي انسان

3ـ 1ـ 26ـ طهارت ذاتي انسان

از نظر افلوطين، ذات و گوهر نفس، امري آسماني است، اگرچه به خاطر زنداني شدن در بدن و فرود آمدن در طبيعت به لاي و لجن تن و طبيعت آلوده شده است و با روي آوردن به ظلم، از تمايلات شهوي و ترس و حسد آكنده شده است، ولي دور شدن از عدل و گرايش به ظلم و در نتيجه آكنده شدن از آثار نامطلوب شهوات، «اموري بيرون از ذات اوست و با ذات او پيوندي ندارد.» (5،6،1). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ 3ـ 21).

ذات انسان نه امري مادي و طبيعت است و نه آلوده به لاي و لجن آن. اين‌گونه امور عارض بر وجود اوست، نه ذات اوست و نه ذاتي او. بدي عارضه‌اي است كه از بيرون به نفس روي مي‌آورد، در حالي كه نفس داراي همه چيزهاي نيك و والا و فضايل است. (ر.ك. 10،7،4). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ 4ـ 5).

از نظر سيد نيز گوهر انسان جامع ظهور اسماء الهي است، از جهتي روح القدس است و از جهتي ديگر، روح اعظم. او عرش رحمن و مرآة حق است. در طبيعت نيز كلمة تامّ و عين الله و نسخة انسان كبير است كه همه اين‌ها نشان از طهارت ذاتي او دارد. علاوه بر اين، پذيرش توبه به عنوان اولين منزل سلوك الي الله، نشان از طهارت ذاتي انسان دارد؛ زيرا اگر گناه و آلودگي ذاتي او باشد، از ذات او انفكاك‌ناپذير خواهد بود و در اين صورت، توبه شرط سلوك نبود. توبه به منزله تغيير در عوارض ثانوي گوهر انساني است كه عصيان و نافرماني نام گرفته است. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ2ـ1؛ 1ـ 3ـ 2).

توانايي انسان در رفع حجاب‌هاي مختلف، نشان از عرضي بودن آن حجاب‌ها براي انسان است؛ زيرا ذاتيات قابل رفع نيستند و با آن‌كه اين‌گونه امور قابل زدودنند و راه‌هاي عملي آن در عرفان آمده است.

از منظر عرفان، چشم‌پوشي از لذت‌ها، تحمّل سختي‌ها و رياضت به‌طور كلي، يكي از گام‌هايي است كه بايد سالك در مسير دست‌يابي به كمال ويژة خود، بردارد. اين مسأله از چنان اهميّتي برخوردار است كه در شرح و بيان آداب و لوازم آن كتاب‌ها نوشته شده است. از نظر افلوطين نيز، اين‌گونه امور، شرط حتمي دست‌يابي به پاكي نفس است. وي به امساك از لذّت‌ها جز در حدّ ضرورت، تحمّل دردها، سختي‌ها، مقاومت در برابر ميل‌ها، از ميان برداشتن ترس و بالاخره كم‌خوري، به عنوان مهمترين گام‌هاي دست‌يابي به پاكي نفس، تصريح مي‌كند، (ر.ك. 14،4،1). چنان‌كه آلودگي به مادّه و لوازم آن را ريشه همه مفاسد مي‌داند و به گريز از ماده سفارش مي‌كند (ر.ك. 14،8،1). و ماندن در ماده و لوازم آن را، ماندن در گل و لجن مي‌داند. (ر.ك. 13،8،1). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ20؛2ـ3ـ22).