فصل سوم، بخش اول: شباهتها - 3ـ 1ـ 31ـ ناتواني حس و تجربه از فهم و دريافت تمام واقعيّت
3ـ 1ـ 31ـ ناتواني حس و تجربه از فهم و دريافت تمام واقعيّت
منحصر نبودن هستي و مراتب آن به عالم طبيعت و محسوسات، امري است كه نيازي به اثبات و ارائه براهين ندارد، بلكه با كمترين توجّه به نفس براي همگان فهمپذير است. در عين حال، اين امر از ديدگاه فلاسفه مدلّل و اثبات شده است. آنچه كه در اين زمينه ميان افلوطين و سيد مشترك است، ناتواني فهم مراتب هستي و تمام واقعيّت به وسيله حس و تجربه است. قلمرو ادراك حسي، بخش كوچكي از هستي يعني محسوسات است. ادراك آن نيز تنها از طريق ميانجي شدن جرم و ماده است.
به تعبير افلوطين، آنگاه كه نفس در جهان محسوس به شناسايي ميپردازد، نيازمند به جسم است. (ر.ك. افلوطين عند العرب، 190، 10). از اين گذشته، شناسايي محسوسات به وسيله نفس، بيواسطه انجام نميشود، بلكه نياز به ابزار حسي دارد. (ر.ك. 1،5،4). بنابراين اگر شناسايي منحصر به چيزي باشد كه از طريق حواس و ابزارهاي حسي به دست ميآيد، اولاً، بيش از اجسام و اجرام چيزي بر نفس معلوم نميگردد و ثانياً، شناخت آن از همين اجرام و اجسام نيز به اندازه توانايي حواس و ابزار حسي است و به خاطر محدود بودن اين ابزار، شناسايي بسيار محدودي حاصل ميگردد كه با تمام واقعيّت و مراتب آن قابل مقايسه نيست و اگر با آن سنجيده شود كسر قابل توجهي را تشكيل نميدهد.
اين مسأله از نظر سيد روشنتر است. بر اساس تفسير وي از هستي و مراتب آن و جايگاه انسان در اين مراتب، واقعيّت بزرگتر و گستردهتر از آن است كه به چنگ حواس درآيد، بلكه حقيقت انسان داراي چنان مراتب ژرف و گستردهاي است كه كمترين آن در حوزه شناسايي حسي قرار ميگيرد. آنچه كه دربارة انسان پيش از طبيعت مطرح شد، شاهدي بر اين نكته است.
شناسايي ذهني و مفهومي از موجودي كه فاقد هرگونه حدّ و ماهيّت است، امكانپذير نيست؛ به همين جهت است كه با توجه به كريمه سبحان الله عمّا يصفون، (مؤمنون، 91). توصيف او جز براي گروهي ويژه ناممكن است. سيد در عين نفيِ توصيفِ همگاني از او، عين اليقين و حق اليقين را ممكن ميداند. (ر.ك. اسرار الشريعه، 77؛ جامع الاسرار، 1261). نفي هرگونه توصيف مفهومي و ذهني از او به معني ناممكن بودن شناسايي او از طريق ذهن و مفاهيم ذهني است، نه مطلق شناسايي. (ر.ك. همين نوشتار،1ـ3ـ 16).