فصل سوم، بخش اول: شباهتها - 3ـ 1ـ 33ـ اهميّت كشف و شهود در شناسايي واقعيّت
3ـ 1ـ 33ـ اهميّت كشف و شهود در شناسايي واقعيّت
با توجه به آنچه در دو عنوان پيشين گفته شد، معلوم ميشود كه كشف و شهود در ديدگاه آن دو، اهميّت فراوان دارد؛ زيرا با محدود بودن شناخت حسي، براي ادراك آن بخش از هستي و واقعيّت كه بيرون از حوزه شناسايي حسي است، بايد راهي غير از ادراك حسي جست. از نظر افلوطين، اين راه، كشف و شهود حاصل از خلع بدن است و به تعبير ديگر، بيرون شدن از عالم محسوسات و قدم گذاردن در عالم عقل و يگانه گشتن با عقل است كه زمينة دستيابي نفس به علم شهودي و بيواسطه را فراهم ميسازد (ر.ك. اثولوجيا، 53ـ52). و از علم حاصل از واسطههاي مفهومي و ذهني رهايي مييابد، بدين جهت كه از ميان اشياء متكثّر و احكام آنها بيرون رفته است. (ر.ك. اثولوجيا، 35).
سيد نيز اگرچه كشف و شهود را معرفتي دقيقتر از شناسايي حسي ميداند، ولي آن را آخرين معرفت قابل دستيابي براي انسان نميداند، بلكه به نظر وي بالاتر از آن مراتبي از علم و شناسايي وجود دارد كه با كشف و شهود قابل مقايسه نيست، مانند وحي. كشف و شهود با همه دقت و وضوح و در نتيجه برتري آن از شناسايي حسي، با وحي و مانند آن قابل مقايسه نيست. وحي خطاناپذير است و كشف خطاپذير و خطاپذير را با خطاناپذير نسبتي نيست. امكان تقابل و معارضه ميان كشفها وجود دارد، ولي وحي اينگونه نيست. (ر.ك. المقدمات من كتاب نص النصوص، 511). (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ18؛ 1ـ3ـ11ـ1).