فصل سوم، بخش اول: شباهت‌ها - 3ـ 1ـ 37ـ سعادت

3ـ 1ـ 37ـ سعادت

از ديدگاه سيد، اگرچه مراتب بالفعل انسان‌ها با يكديگر متفاوت است و به همين خاطر هر يك به درجه‌اي از سعادت و نيك‌بختي مي‌رسند كه با ديگران متفاوت است، برخي اهل جنّت اعمالند و سعادت و كمال آنان، در آن ظهور دارد و برخي به جنّت صفات دست مي‌يابند و بدان آرام و قرار مي‌گيرند و برخي ديگر اهل جنّت ذاتند و كمال نهايي آنان، قرار در آن است و بنابراين، انسان‌ها از سعادت و نيك‌بختي همانندي برخوردار نيستند ولي برخي از درجات سعادت در كلام وي با سعادت از ديدگاه افلوطين همانند است.

سعادت از نظر افلوطين، ‌در ديدار نيك‌ خلاصه مي‌شود و از اين‌رو، بدبخت كسي است كه از آن ديدار بي‌نصيب مانده باشد. سعادت به اين نيست كه اجسام زيبا ديده شوند يا به قدرت و شهرت دست يابند. (ر.ك. 7،6،1). اين تعبير از سعادت دست‌كم با اين نكته كه سعادت در دنيا و لذت‌هاي آن خلاصه نمي‌شود، همانند است, بلكه شايد بتوان آن را با حديث شريف أعددت لعبادي الصّالحين ما لا عين رأت و لا اُذن سمعت و لا خطر علي قلب بشر مقايسه نمود و شايد بتوان آن را با جنّت لقا نيز تشبيه كرد. (ر.ك. همين نوشتار، 2ـ3ـ11؛ 1ـ 4ـ 8ـ 2).

در هر صورت، آن دو در اين كه سعادت در دنيا خلاصه نمي‌شود، بلكه ظهور نمي‌يابد، با يكديگر هم‌نظرند، ولي در اين‌كه انسان تنها يك سعادت داشته باشد هم‌رأي نيستند. افلوطين تماشاي نيك را خوشبختي حقيقي مي‌داند. آيا مقصود از نيك‌، اَحد است تا با جنّت ذات از ديدگاه سيد قابل مقايسه باشد و يا مقصود از آن، عقل است تا با درجات پايين‌تر خوشبختي از ديدگاه سيد قابل مقايسه باشد؟

ممكن است بگوييم: از آن‌جا كه اَحد، فهم‌پذير نيست و به همين جهت نمي‌توان دربارة آن چيزي گفت؛ بنابراين، نمي‌توان او را غايت سعادت و نيك‌بختي دانست؛ بدين جهت كه دسترسي به آن نيز ناممكن است. ولي شايد مقصود افلوطين از تعريف‌ناپذيري اَحد، نارسايي مفاهيم و صور ذهني از بيان حقيقت بي‌حدّ و اندازة او باشد؛ چون مفاهيم وصور ذهني، در حدّ و اندازة ذهنِ محدود است؛ بنابراين، بيان‌گر حقيقت نامحدود او نيست و از اين‌رو، اَحد را نه مي‌توان تصوّر كرد و نه مي‌توان چيزي دربارة او گفت، ولي مشاهدة او ممكن است، البته نه مشاهده با چشم مادي كه حتّي توانايي ديدن همه اجسام را نيز ندارد. دريافت دروني و مشاهده قلبي او ممكن است، اگرچه تصوّر ذهني او ناممكن باشد.

وي نكات بسياري را مطرح كرده است كه شاهدي بر اين مطلب است. به عنوان نمونه وي مي‌گويد: همه‌چيز در طلب واحد است و نيك همان واحد است و همه كوشش‌ها و تلاش‌ها روي در واحد دارد. (ر.ك. 1،5،6). اگر همه‌چيز روي در او دارد، ممكن نيست كه هيچ چيز و هيچ كسي به آن مقصد نهايي نرسد. اگر نه، همه, دست‌كم گروهي بايد بدان دست يابند. پس مي‌توان گفت كه سعادت حقيقي، دست‌يابي به نيك نخستين است و اين با جنّت ذات از ديدگاه سيد همانند است.

اگر دست‌يابي به اَحد و وصول به عالي‌ترين درجه كمال و سعادت ممكن نبود و اگر كمال نهايي، همان وصول به اَحد نبود، افلوطين به آن سفارش نمي‌كرد و حال آن‌كه در جاي خود گفتيم كه عالي‌ترين سفارش عارف براي سالكان راه حق در سخنان افلوطين يافت مي‌شود. او مي‌گويد: پس تو نيز وقتي كه مي‌جويي چيزي بيرون از او مجوي، بلكه همه چيزهاي فروتر از او و فرو دست او را در او بجوي. (ر.ك. 18،8،6). پس مي‌توان گفت كه نظر افلوطين در مسأله كمال نهايي و سعادت تام، نظر به اَحد و دست‌يابي به اوست. البته اين بدان معنا نيست كه همگان به او دست يابند؛ زيرا همان‌گونه كه نفوس داراي تفاوت‌ها و طبقات متفاوتند، مقصد نهايي آنان نيز كه همان سعادت آن‌هاست، با يكديگر متفاوت است. ولي در اين‌كه گروهي توانايي يگانه شدن با او را دارند، شكي نيست. (6،7،34).