فصل سوم، بخش دوم: تفاوت‌ها - 3ـ 2ـ 16ـ تناسخ

3ـ 2ـ 16ـ تناسخ

برخي از گفته‌هاي افلوطين، نشان از اعتقاد وي به تناسخ دارد. به عنوان نمونه، وي مي‌گويد: اگر شاخه درختي بريده شود، نفسي كه در اين قسمت از درخت است، به اصل خود مي‌پيوندد و اگر درختي هم بخشكد، همين‌گونه است و اگر به اصل خود برنگردد، در درخت ديگري فرو مي‌رود. (ر.ك. 2،2،5). وي در مورد جدا شدن نفس از بدن، پيش از بي‌نيازي از آن مي‌گويد: نفسي كه اين‌گونه بدن را رها مي‌كند، به بدن ديگري منتقل مي‌شود و در واقع تغيير مكان مي‌دهد (ر.ك. 9،1؛ همين نوشتار، 406 و 506).

وي تناسخ را درباره نفوس ضعيف نيز مي‌پذيرد و مي‌گويد نفوسي كه نيروي كافي نداشته‌اند تا به سوي بالا عروج كنند، از تني به تن ديگر مي‌روند. (15،3،4). در عين حال در بحث سرانجام نفوس پس از مرگ، جاي گرفتن در تني ديگر را رد مي‌كند (ر.ك. 24،3،4). و در ادامه مي‌گويد: نفوس پاك و ناب … در حوزة جسم جاي نمي‌گيرند و در تني سكونت نمي‌گزينند. (همان). مفهوم اين سخن اين است كه نفوس ناپاك در حوزة جسم جاي مي‌گيرند و در تني ديگر سكونت مي‌گزينند.

با توجه به اين‌كه مي‌توان گفت، مقصود وي از اين‌كه گاهي جاي گرفتن در تني ديگر را به‌طور كلّي رد مي‌كند و گاهي مي‌پذيرد، اين است كه برخي از نفوس به زنجيرة تناسخ فرو مي‌افتند، مانند نفوس ضعيف و برخي ديگر به تناسخ گرفتار نمي‌شوند، مانند نفوس پاك و ناب. ولي سيد براي هيچ نفسي تناسخي را نمي‌پذيرد و به موردي كه تناسخ را پذيرفته باشد اشاره نكرده است.

البته ممكن است مقصود از اين بدن‌ها در سخن افلوطين، بدن‌هاي مثالي و برزخي باشد. در اين صورت، تناسخ به معني مصطلح نيست، چنان‌كه قاضي سعيد قمي در تعليقة اثولوجيا مي‌گويد: اين سخنان چيزي بيشتر از اخبار و رواياتي كه نشان‌دهندة تقدّم خلق ارواح بر اجساد و نيز حشر به صورت حيواناتي كه خوك و بوزينه از آن‌ها زيباترند، نيست. (ر.ك. تعليقات بر اثولوجيا، 122).