فصل سوم، بخش دوم: تفاوت‌ها - 3ـ 2ـ 3ـ اَحد و واحد

3ـ 2ـ 3ـ اَحد و واحد

در تفكّر افلوطين واحد و اَحد گويي دو لفظ مترادف است كه بر يك حقيقت و از يك جهت دلالت مي‌كند، بلكه در اين تفكّر اصولاً دو لفظ وجود ندارد. يك لفظ است (The one) كه در سخنان مورخان و شارحان از آن به واحد و اَحد تعبير شده است؛ از اين‌رو، چنان‌كه گفته شد، شايد اساس گرايش تنزيهي و الهيّات سلبي در سخنان وي و در نتيجه تفاوت وي از سيد در همين باشد. سيد اگرچه اَحد را بيرون از هرگونه وصف‌پذيري مي‌داند، ولي اين مايه تنزيه مطلق نيست. او در عين حال كه تنزيه را مطرح مي‌كند، از تشبيه نيز روي‌گردان نيست. در اَحد و ذاتِ نهان از هر ادراك و مدرِكي، وصف‌ناپذيري، امري قطعي است و در واحد و ذات متنازل و متعيّن و كم و بيش ظاهر در هر ادراك و مدرِكي، وصف‌پذيري، امري قطعي است. ناديده گرفتن مراتب ذات حق تعالي، امكان تعادل ميان تنزيه و تشبيه را از ميان مي‌برد. همان چيزي كه جايش به صراحت در انديشة افلوطين خالي است. (ر.ك. همين نوشتار، 1ـ1ـ 3؛1ـ1ـ9).

در عنوان خداشناسي و توحيد ـ كه پيش از اين مطرح شد ـ گفته شد كه از سويي افلوطين هرگونه وصف‌پذيري را از اَحد نفي مي‌كند و بنابراين، گرايش به تنزيه دارد و ار ديگر سو، غالب صفات خداي اديان را براي او اثبات مي‌كند و بنابراين، به ميانة تنزيه و تشبيه گرايش دارد. اين‌جا نيز وي هيچ‌گونه نشان و دليلي بر اين‌كه ذات حق تعالي داراي دو مرتبة اَحد و واحد است، ندارد، ولي آيا از متفكّري هم‌چون افلوطين بدون قبول اين دو مرتبه، چنين تعارضي قابل پذيرش است و آيا بدون توجه به اَحد و واحد، مي‌توان توصيف‌ناپذيري را به‌طور مطلق و در عين حال توصيف او را در گفتار تبيين كرد. از اين‌كه در كلمات وي نشان از تعدّد اَحد و واحد نيست، چنين تعارضي را مي‌توان در نوشته‌هاي وي مشاهده كرد و از اين‌كه خدا را در عين تنزيه مطلق، توصيف كرده است، مي‌توان به پذيرش مراتب اَحد و واحد بدون آن‌كه نامي از آن برده باشد، رأي داد. (ر.ك. همين نوشتار،4ـ7ـ4؛ 2ـ3ـ1). علاوه بر آن‌كه استنباط مرتبه واحديّت از سخنان او ممكن است.