(115) طلب حلال نشان صدق ادعای مؤمن است
درس 115- 6/ 10/ 1386
طلب حلال نشان صدق ادعای مؤمن است
وَ طَلَباً فِي حَلالٍ
عامل رغبت و روی آوردن یا عدم رغبت و روی گردانی مؤمن و پارسا از هر چیز، میزان تقرب آن چیز به خداست. بعید است که معیار دیگری در رغبتها وجود داشته باشد.
اشارهای به معنای مباح و تفاوت آن با گونههای دیگر افعال (واجب، حرام، مستحب، مكروه)
اشارهای به لطافت و قوت نفس در تأثیرپذیری و تأثیرگذاری. آنچه در حوزه آگاهی ما رخ میدهد، هم بر نفس ما تأثیر میگذارد و هم نفس ما بر آن تأثیر میگذارد.
حقیقتاً این اشیای بیجان، اشیایی که ما آنها را بیجان وبدون نفس میدانیم، زبان حالشان این است که ما سمیعیم و بصیریم و هشیم.
تأثیرگذاری نفس انسان بهخاطر نهایت قوتش و تأثیرپذیری آن هم بهخاطر نهایت لطافت آن است.
نفس ما چنان لطافت دارد که از لطافت نسیم سحرگاهان به مراتب لطیفتر است و اثر میپذیرد.
کسانی که گفتهاند امور مباح چیزهایی است که بود و نبود آن برای ما مساوی است، معنایش این است که بودن و نبود آن نسبت به میزان آگاهی و اطلاعات ما برابر است، یعنی ما نمیدانیم و ابزار اندازهگیری دقیق نداریم. این نگاه نادرست است.
اما از نگاه دین، مباح یعنی چیزی که اگرچه بر انسان و غیرانسان تأثیر میگذارد ولی تأثیر آن سرنوشتساز نیست. به تعبیر دقیقتر، تأثیر امر مباح در انسانهای متعارف سرنوشتساز نیست، نه انسانهای غیرمتعارف.
نفس آدمی قوای متعدد، ساحات و لایهها و موجودات متعدد دارد که هر کدام یا در حکم ملک هستند یا شیطان. کار مباح نسبت به ملائک سازگاری ندارد اما نسبت به شیاطین دارد. لکن این تأثیر آنچنان نیست که ما را فرو بیندازد ولی برای آنها هست.
وقتی میفرماید از ویژگیهای پارسایی این است که هم حلال را طالبند و هم به احتمال قوی بهشدت طالبند، به این خاطر است که این حلال در وجودشان مؤثر است و اثر نیک و پسندیده دارد، یعنی سبب میشود که حرکت کنند و به مقصد مورد نظر یعنی قرب الهی نزدیکتر شوند.
اولین ویژگی و اثر کار حلال این است که نشاندهنده صدق ایمان فاعل آن است.
نوع کارهایی که ما انجام میدهیم، یا صدقه هستند، یا میتوانند صدقه باشند. یعنی نشان صدق ادعای فاعل آن است.
اعمال، نشان صدق یا كذب ادعای آدمی است.
طلب حلال، صدقه است.
زمان و شرایط مختلف در اجرای سنت مؤثر است.
تعابیر روایی که میفرماید زندگی خود را به سه بخش تقسیم کنید، قوانین کلی و عام از آغاز تا انتهای جهان نیست، شرایط متفاوت است. آنچه در روایت آمده است، برای همه انسانها در همه شرایط و همه زمانها نیست.
امام معیار حق است
یکی از معیارهای انتخاب شغل برای پارسایان، طلب حلال است؛ زیرا طلب حلال نشان صدق ادعای مؤمن در ایمان است.
شاهد روایی: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ كَانَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ إِذَا أَصْبَحَ خَرَجَ غَادِیاً فِی طَلَبِ الرِّزْقِ- فَقِیلَ لَهُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَینَ تَذْهَبُ فَقَالَ أَتَصَدَّقُ لِعِیالِی قِیلَ لَهُ أَ تَتَصَدَّقُ قَالَ مَنْ طَلَبَ الْحَلالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ صَدَقَةٌ عَلَیه[1]
شأن خاندان پیامبر این نیست كه اضافه بر زندگی خلق را استفاده کنند. زیرا ویژگی خاندان پیامبر این است که وقتی لقمهای از مال کسی خوردند، مطهِّر آن مال هستند. بنابراین اگر خاندان پیامبر از مال کسی خوردند، آن مال تازه قیمت پیدا میکند. بنابراین اصالتاً به خاندان پیامبر تعلق دارد و بهصورت فرعی و طفیلی به صاحب آن.
حق و درست این است که خاندان پیامبر از اصل مال استفاده کنند و زیادی آن را کسانی که مالکیت اعتباری دارند استفاده کنند. برای همین است که در برخی از موارد خاندان پیامبر در مورد صدقات تذکر میدادند.
شاهد روایی: وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ سَعَى عَلَى عِیالِهِ فِی طَلَبِ الْحَلالِ فَهُوَ فِی سَبِیلِ اللَّه [2]
شاهد روایی: وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِی طَلَبِ الْحَلَال[3]
شاهد روایی: یا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ كَنَفِی[4]
مع الاسف مسلمانان تعالیم دینشان را نشناختند و چون نشناختند، زندگی دنیایشان زندگی ایمانی نیست.
معنای طیب؛ یعنی دلپذیر یعنی چیزی که مطبوع ماست و دلمان میخواهد از آن بخوریم.
هله هوله خوردن انسان را از حفظ خدا بیرون میبرد.
شاهد روایی: رَفَعَهُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلالِ[5]
امروز یکی از کارهای پسندیده، داشتن پسانداز به منظور ایجاد اشتغال است.
[1]ـ بحار الأنوار، 46، 67.
[2]ـ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين ج2، 457.
[3]ـ جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 139.
[4]ـ إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 203.
[5]ـ الكافي 5، 78.