جایگاه انسان
از آنجا که انسان کامل، جامع همه مراتب هستی است و آن مراتب را در مرتبه روحش به صورت اجمالی دارد و در مرتبه قلبش به صورت تفصیلی، او عالمی کلّی است که محیط بر همه عوالم است و به خاطر همین کلّی بودنش، به اسمی که جامع همه اسماء است، آگاهی دارد. زیرا خود، مظهر آن اسم جامع است و از این طریق، به همۀ اسماء الهی کلی و جزیی آگاهی دارد. از آنجا که هر فردی از افراد عالم، علامت و آیتی برای یکی از اسماء الهی است و هر اسمی در باطن خود شامل همۀ اسماء الهی است، از این جهت، هر فردی از افراد عالم نیز، خود عالَمی است که به همۀ اسماء آگاهی دارد؛ بنابراین هم عوالم نامتناهی است و هم افراد آن و هم آگاهی هر یک از عوالم.
تفاوت انسان با دیگر افراد یا عوالم هستی، در این است که گسترۀ وجودی انسان، فعلیّت دارد و دیگر موجودات فعلیّت ندارند و به تعبیر دیگر، انسان توانایی و استعداد تفصیل همه اسماء را دارد ولی دیگر موجودات توانایی و استعداد تفصیل یک اسم و استعداد اجمال همۀ اسماء را دارند. و همین تفصیل در انسان کامل فعلیّت یافته است ولی در دیگر موجودات، امکان به فعلیّت رسیدن وجود ندارد و در سایر انسان ها امکان و استعداد تفصیل دارد ولی فعلیّت آن را ندارد. (ر.ک. تفسیر المحیط،29،2)
تفاوت انسان با دیگر افراد یا عوالم هستی، در این است که گسترۀ وجودی انسان، فعلیّت دارد و دیگر موجودات فعلیّت ندارند و به تعبیر دیگر، انسان توانایی و استعداد تفصیل همه اسماء را دارد ولی دیگر موجودات توانایی و استعداد تفصیل یک اسم و استعداد اجمال همۀ اسماء را دارند. و همین تفصیل در انسان کامل فعلیّت یافته است ولی در دیگر موجودات، امکان به فعلیّت رسیدن وجود ندارد و در سایر انسان ها امکان و استعداد تفصیل دارد ولی فعلیّت آن را ندارد. (ر.ک. تفسیر المحیط،29،2)
«ربوبیّت انسان»
در ابتدا، باید اشاره داشت که ربوبیّت بر دو قسم است: ربوبیّت کبری و ربوبیّت صغری. ربوبیّت کبری ویژه حق تعالی است و او ربّ الارباب است. ربوبیّت صغری، ویژه خلیفه اعظم است که نام دیگر او عقل و رحمن است. رحمن، اگر چه نسبت به حق تعالی مربوب است، ولی نسبت به تعينات پس از خود و سایر موجودات، ربّ است. البتّه هر اسمی نیز نسبت به مظهر خود، ربّ و خالق است. در غیر این صورت حق تعالی رب الارباب و احسن الخالقین نخواهد بود.(ر.ک .جامع الاسرار،3-1172). این دوقسم به ربّ اعلی و ربّ ادنی نیز نام برده شده است. عارفان انسان را به آینه تشبیه کرده اند. پیداست که تشبیه انسان به آینه به این معناست که همه هستی در او منعکس می گردد. هستی نزد او (در او) و نه در برابر دیدگان او، حاضر است. حضور با این ویژگی، یعنی حضور در نزد او، که با احاطه و مالکیت او بر آن همراه است؛ بنابراین انسان، بر همه آنچه در وجودش منعکس می شود، احاطه دارد. این احاطه، احاطه مادی و جسمانی نیست؛ مانند آب در کوزه یا گلاب در گل؛ بلکه احاطه او، قیّومی است، یعنی آنچه که در نزد او حاضر است، وابسته و متعلّق به اوست و به او قوام دارد؛ به همین خاطر است که انسان، ربّ و صاحب و مالک زمین است و همین گونه است انسان در همه مراتب هستی.