فصل یکم: کلیات

 

 

 

 

 

 

 

كلام چيست؟

در قلمرو هر ديني به‌منظور دفاع عقلاني از مباني و اركان فكري و اعتقادي آن دين و نيز تبيين خردپذير باورهاي كلي آن، همچنين فراهم ساختن زمينة گسترش حوزه و قلمرو آن، شاخه‌اي از دانش بشري پديد آمده است كه «كلام»[1] نام گرفته است.

علم عبارت است از مطالعه تجربي دربارة نظم طبيعت.[2]

كلام نيز عبارت است تأمل انتقادي بر زندگي و تفكر مربوط به جامعه ديني.[3]

كلام در مغرب زمين همان «تئولوژي»[4] است. تئولوژي مركب از دو كلمه «تئو»[5] و «لوژي»[6] است. تئو كلمه‌اي يوناني و به معني خداست و لوژي نيز به معني شناخت است.

معادل تئولوژي، عناويني مانند علم الربوبيات، معرفة الربوبيات و الهيات است. كلمه «اثولوجيا» كه نام كتابي است كه به ارسطو نسبت داده شده است، ولي در واقع ترجمه و تلخيص بخشي از نه‌گانه‌هاي (تاسوعات) افلوطين به وسيله فرفوريوس است، معرّب تئولوژي است.

اين علم كه يكي از مهم‌ترين شاخه‌هاي علوم عقلي به معني عام آن است، وظايف متعددي را بر عهده داشته است. نخستين وظيفة آن اين بوده و هست كه با تبيين و تفسير خردپذير دين مورد نظر، زمينه استحكام اركان اجتماعي، سياسي و فرهنگي جديد را كه ارمغان دين جديد است، فراهم ‌سازد. دين جديد نظامي متفاوت از نظام‌هاي پيشين ارايه مي‌كند كه بر اصول و مباني ويژه‌اي استوار است. تبيين اين اصول به‌منظور تثبيت آن نظام فرهنگي ـ اجتماعي، در علمي انجام مي‌پذيرد كه كلام نام گرفته است و بدين‌خاطر ‌كه مهم‌ترين جنبة اديان كه بر همه جنبه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن غلبه دارد، مبدأ پيدايش آن دين و در واقع الهي بودن آن است، اين علم، الهيات نيز ناميده شده است.

نقش و وظيفه دوم اين علم، اين امر بوده و هست كه در برخورد دين با فرهنگ‌هاي موجود، (خواه بشري باشد و خواه ريشه آسماني داشته باشد)‌ دفاعي خردپذير ارايه نمايد تا زمينة پذيرش آن را براي پيروان ساير اديان فراهم سازد. شكي نيست كه هر ديني در جامعه يا قلمروي كه ظهور مي‌كند، با افكار و گرايش‌ها منسجم، شناخته شده و مورد پذيرش ملت يا ملت‌ها روبرو مي‌شود كه به‌طور كلي يا جزيي با انديشه‌ها و دستورات دين جديد ناسازگار است و بنابراين زمينه برخورد ميان آن‌ها وجود دارد. تبيين خردپذير دين مي‌تواند به موفقيت دين جديد در اين برخوردها كمك نمايد.

اگرچه حضور پيامبران (ع) كه دين جديد را از سوي خدا براي تدبير امور دنيوي و اخروي انسان آورده‌اند و نيز معجزات و بيّنات آن‌ها براي انسان‌هاي حق‌طلب حجتي گريزناپذير است و به همين دليل بدون استدلال‌هاي عقلي و كلامي مورد پذيرش قرار مي‌گيرد، ولي وجود حسي پيامبران و معجزات آن‌ها در برهه‌اي از تاريخ امكان‌پذير است و به حكم سنت تغييرناپذير الهي، آنان نيز مانند هر امر اين‌جهاني، دير يا زود از جهان طبيعت رخت برمي‌بندند و در نتيجه، بسياري از دلايل قطعي آنان بر آسماني بودن و بي‌بديل بودن تعاليم آن‌ها، به امري تاريخي تبديل مي‌شود كه چه‌بسا اصل آن نيز مورد ترديد قرار گيرد، بنابراين‌، پيروان اديان در دورة پس از حضور فيزيكي پيام‌آوران الهي، براي صيانت از پيام آسماني به تأسيس علمي پرداختند كه از ترديدپذيري پيام ياد شده كاسته و استناد آن را به مبدئي آسماني آشكار سازند و آن را از گزند حوادث عصري كه به تغييرات عميق مي‌انجامد، حفظ نمايند.

از اين گذشته، فرهنگ‌هاي موجود كه با حضور آسماني و پرقدرت پيام آسماني جديد، منزوي شده‌اند و صحنه را موقتاً ترك كرده‌اند، با كاسته شدن از جنبه‌هاي معنوي و آسماني دين جديد، دوباره عرض اندام مي‌كنند و با استفاده از تجارب گذشتة خود و نيز به خدمت گرفتن محصول خرد آدمي، به مقابله با دين جديد مي‌پردازند. از اين‌رو، اگر درگيري دين جديد و فرهنگ اجتماعي پيشين با يك‌ديگر، به دلايلي سبب انزواي فرهنگ پيشين شده بود، اينك دين جديد به‌خاطر دور شدن از منبع اصيل خود و نيز آلوده شدن با محدوديت‌هاي فكر و رفتار انساني، توانايي پيشين خود را براي كنار زدن فرهنگ‌هاي جاهلي و دست ‌و پاگير گذشته از دست داده است و چون نوع درگيري تغيير يافته است، بايد به ابزار و سلاحي مجهز شود كه فرهنگ‌هاي منزوي شده پيش از اين، از آن برخوردار بوده‌اند؛ يعني در برابر ترديدافكني‌هاي عقلي آن‌ها، بايد پاسخ‌هاي خردپذير ارايه كند كه مجموعه آن‌ها علمي به نام ‌كلام را پديد مي‌آورد.

نكته سوم اين‌كه هر ديني براي توسعه قلمرو خود و به تعبير ديگر، براي رساندن پيام خود به جوامع بشري، بايد پيام خويش را در قالب‌هاي فهم‌پذير و مشترك ميان انسان‌ها ارايه كند و چون عمومي‌ترين وجه مشترك انسان‌ها كه از تغييرات اساسي به دور مانده و مي‌ماند، عقل و خرد آنان است، بنابراين، دين بايد تعاليم خود را در قالب‌هاي خردپذير ارايه كند. مجموعه قالب‌هاي خردپذير دين كه هم توجيه‌پذيري عقلاني دارد و هم مي‌توان از آن دفاع عقلاني كرد، به نام كلام شهرت يافته است.

با توجه به آن‌چه گفته شد، مي‌توان نتيجه گرفت كه كلام، علمي عقلي و مدافع انديشه‌هاي بنيادين دين است و به همين منظور است كه مي‌توان گفت متكلم، يعني كسي كه در اين علم صاحب‌نظر است، متعهد است. مقصود از متعهد بودن جنبه ارزشي آن نيست، بلكه مقصود اين است كه او دفاع از عقايد و انديشه‌هاي معيني را سرلوحة كار خويش قرار داده و به حفظ و نگهداشت آن تعهد دارد و از پيش همين امر را مقصد و غايت فعاليت علمي و فرهنگي خود قرار داده است.

اينك اين پرسش را مي‌توان مطرح ساخت كه آيا در عصر جديد و با پديد آمدن زمينه‌هاي فكري و پرسش‌هاي جديد دربارة اعتبار مباني دين و نيز با پيدايش فرهنگ بلكه انسان جديد كه خواسته‌ها، انتظارها، انديشه‌ها و آرمان‌هاي جديدي دارد و نگاهش به دين و دنيا به‌كلي تفاوت يافته است، تفسير ديني و نيز رفع شبهات و پاسخ به پرسش‌هاي مربوط به دين، به‌وسيلة همان علم كلام يا الهيات پيشين انجام مي‌شود و يا علم ديگري جايگزين آن مي‌گردد.

آيا كاركردهاي كلام به علم ديگري مثلاً دين‌پژوهي و يا فلسفه دين واگذار مي‌شود و يا همان كلام و الهيات عهده‌دار اين نقش است و بالاخره آيا علمي به‌عنوان كلام جديد كه مستقل از كلام سنتي يا الهيات يا كلام قديم باشد، وجود دارد يا نه؟

براي پاسخ به پرسش‌هاي ياد شده بايد بدين نكته توجه داشته باشيم كه تفاوت علوم يا به تفاوت موضوع آن‌هاست يا به غايت و يا روش تحقيق آن‌ها. اگر موضوع علمي تغيير پيدا كند، علم ديگري پديد مي‌آيد؛ همين‌گونه است تغيير در غايت و شيوه پژوهش آن.

آيا كلام جديد و قديم از چنين تفاوت‌هايي برخوردارند؟ نگاه كوتاهي به عناوين سه‌گانه ياد شده در اين دو علم مفروض، پاسخ آن را روشن مي‌كند.