درس دوم

 علم اخلاق راهکار بازگشت انسان از اجمال به تفصیل
برای بازگشت انسان از اجمال به تفصیل نیاز به ابزاری است تا کمالات نهفته در وجودش، آشکار شود که این ابزارهمان علم اخلاق است. چونهدف اخلاق این است که جمال، جلال و کمال مجمل آدمی را که نقد و بالفعل در وجود آدمی نهفته است، آشکار کند.

بهشت مشتاق چه کسانی است
انسان موجودی است که مثل خداست، او مطلق است و انسان مجمل، و یقیناً برای بازگشت به مقام اطلاق نیازمند راهکار است. انسانی که همه کمالات عالم هستی را در مشت دارد اگر باز کند می شود فرمایش حضرت علی (ع) که به شخصی فرمود: «أتزعم أنّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» ؛ یعنی گمان نکن که انسان کوچکی هستی و از نظر ظاهر فضای زیادی را اشغال نمی کنی بلکه به صورت فشرده هستی. اگر این انسان گسترده شود نه تنها کمالاتش به فعلیت می رسد، بلکه توانایی تماشای جمال و کمال خود را نیز دارد و از مشاهده خود، لذتی می برد که هیچ موجودی در عالم چنین لذتی نبرده است. بلکه چنان مشتاق (اسم مفعول) عالم قرار می گیرد که همه موجودات عالم هستی برای مشاهده کردن انسان نوبت می گیرند. در روایات آمده است که ملائک چه جانها سوختند و چه جگرها پاره کردند تا انسان را ببینند.
در روایات، در مورد اهل بهشت آمده است که آنها دو دسته اند – البته سه دسته اند که این دسته اخیر در حرفها و بحثها نمی گنجد- یک دسته مشتاق بهشت هستند. اشتیاق دارند که به بهشت بروند و در آن جای گیرند و از آسودگی و آرامش بی حد و اندازه برخوردار شوند. مؤمنان، صالحان و شهیدان از این دسته هستند. دسته دیگر کسانی هستند که بهشت مشتاق آنان است. بهشت می خواهد از جمال و کمال آنان و در یک کلام از رحمت خاصی که در وجودشان جمع شده است، برخوردار شود. همان طور که آدمیان می خواهند در بهشت آرام بگیرند، بهشت نیز می خواهد در وجود جمع دیگری آرام گیرد.
ودر روایات نام سلمان و مقداد، از زمره افرادی آمده است که بهشت مشتاق آنهاست.حال، چه کسانی بهشت طالب آنهاست و برای دیدن آنها لحظه شماری می کند؟ کسانی که –بحث اخلاق ما مربوط به همین نکته است- کمال، جمال و جلال اجمالی خویش را با حسن انتخاب و اختیار به تفصیل رسانده باشند. انبیاء، اولیاء و نیز مبلّغان تعالیم و معارف الهی که به جز از خدا خوف و خشیتی ندارند، آمده اند که این گنج نهان را آشکار کنند. برای این کار لازم نیست که شهر به شهر دنبال کسی بگردیم. آن کسی که دنبال او می گردیم همین جاست؛ «اقرب الیه من حبل الورید» از رگ گردن به آدمی نزدیک تر است؛ «اقرب الیکم من انفسکم» از خودتان به خودتان نزدیک تر است؛ آن چنان به ما نزدیک است که بین ما و خودمان که قابل تصور نیست، حائل شده است «یحول بین المرء و نفسه».

خسارت بارترین معامله در دنیا
امیر مؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: «فرزند آدم، قدر و قیمت تو بالا است، مراقب باش خود را نفروشی». قدم اول این است که نفروشی زیرا مشتری وجود ندارد. جنسی که ارزان باشد خریدار زیاد دارد ولی جنسی که قیمتش بالا باشد، کسی نمی تواند بخرد. حال اگر قصد فروش داشتی، قیمت پایه را انتخاب کن. قیمت پایه فرزند آدم، بهشت است و اگر خود را به کمتر از بهشت فروختی، خسارت بارترین معامله در عالم هستی رخ داده است. از این معاملات ابلهانه زیاد اتفاق افتاده است، برای مثال اگر کسی هر چه را که دارد، مال، زندگی، ملک، ایمان، همه اینها را با یک شکلات عوض کند، هنوز خسارت این معامله به معامله انسان نرسیده است. امیر مؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه – می فرماید که اگر به کمتر از بهشت خود را فروختی، خسارت بارترین معامله در دنیا رخ داده است؛ بنابراین قیمت خیلی بالاست و خیلی ارزش داریم.

گنجینه های در بسته الهی
 در توضیح بزرگی آدم، لازم است به این عبارت اشاره کنیم که خدا فرمود: «کرمنا بنی آدم، فضلنا بنی آدم». همین اندازه ما را بس است که محور عالم قرار گرفته ایم. محور عالم بودن، به این معناست که اگر موجودات عالم هستی، هستی بخواهند، کمال و دوام هستی بخواهند، به تعبیر عرفی روزی، علم، قدرت، عزت و آرامش بخواهند، باید دستشان را در مقابل آدم دراز کنند. منبع، مبدأ و خزانه همه کمالات الهی، آدم است و از آنجا باید طلب کنند. برخی بندگان خدا گفته اند، آدمی به جایی می رسد که به جز خدا نمی بیند. در توضیح این مطلب، بجز خدا ندیدن اختصاص به آدم ندارد بلکه ملائکی به نام «مهیمن» هم، به مقامی رسیده اند که به جز خدا نمی بینند. در روایات آمده است که برخی از ملائک الهی هستند که از همان اول، خدا را تماشا می کردند و هنوز  هیچ گاه به فکرشان نرسیده و ندیدند که خدا آیا جهانی و یا آدمی، را آفریده یا نیافریده، به هیچ عنوان متوجه نشده اند. بنابراین عبارت «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» اختصاص به انسان ندارد، بلکه در حد ملائک است.
ما نباید انسان را از مقام ربوبیت، مولویت و سروری همه عالم هستی، در حد ملائک پائین بیاوریم. البته افراد به اندازه خودشان باید بگویند، بنابراین اگر گفته اند: « به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست» ، «همه از اوست و اگر نیک بنگری همه اوست»،«به هر جا که نگاه می کنم تو را می بینم ، جمال تو را ، قامت تو را می بینم»، به اندازه خودشان خوب گفته اند.
در نهایت همه حرفها به بزرگی انسان برمی گردد. اگر بزرگ نبودیم بزرگی خدا را درک نمی کردیم و به همین دلیل است که فهم و درکی که انسانها نسبت به خدا دارند، هیچ موجودی از موجودات دیگر ندارد. بزرگان، بزرگان را شناسند. ما در این عالم خلیفه ایم؛ البته برخی اصطلاحات به آن معنایی که قبلاً بوده، کسی استفاده نمی کند. البته باید استفاده نکنند، مانند کلمه«شاه» در فارسی و «سلطان» در عربی. انسانهای ناشایست، حقیر و کوچک، انسانهایی که شیطان هم آنها را به بندگی قبول ندارد، این کلمات را خراب کرده اند. چنانکه برخی دیگر خود را خلیفه رسول خدا نامیدند و با این کار واژه خلیفه را نیز خراب کردند. بنابراین باید از واژگانی که هنوز خراب نشده، استفاده کنیم و یا یادآوری کنیم که به معنای ویژه خودش مورد نظر است؛ مخصوصاً در زبان فارسی اگر می گوییم شاه دو جهان، قبله دو عالم، به آن معنایی که خراب شده است، نیست. در هر صورت خدا ما را بزرگ آفریده که بزرگی اش را بیابیم، ما را صاحب جمال آفریده تا جمالش را دریابیم، صاحب جلال آفریده تا جلال او را دریابیم. همان طور که می دانید، هر کسی به آن اندازه که دارد می تواند مشابهش را بشناسد، همانند کسی که ریاضیات بداند، مقام ریاضیدانان را می تواند درک کند. حال انسانی که بزرگ است، وقتی تنزل پیدا کرده، کوچک شده، جمع شده، ولی چیزی از او حذف نشده است. بنابراین ما گنجینه های دربسته الهی در این جهان هستیم که گشودن و باز کردن در این گنجینه ها و به تفصیل رسانیدن آنها مقصد ماست و این یک قدم در مقدمات بحث اخلاق است.

آیا انسان می تواند در این خزائن را بگشاید؟
 قدم دوم این است که آیا انسان می تواند در این گنجینه را بگشاید؟ یقیناً هر جا که گنجینه ای باشد اول، باید مفاتیح داشته باشد، دوم، مطمئن باشید گنجینه بدون نگهبان نیست. خزانه وجود انسان، همه ارزشهای عالم هستی، همه جمال، کمال و حسن و بهای عالم هستی را در وجود خودش دارد و در یک کلمه، عالم اکبر است. امیر مؤمنان –صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: «گمان مبر که کوچک هستی، عالم اکبر در وجود تو است»؛ عالم کبیر نیست زیرا عالم ملکوت و جبروت کبیر است، بلکه اکبر از همه عوالم است.

شیاطین نگهبانان این  گنجینه ها
اکنون این گنجینه باید سپاهی از نگهبانهای بزرگ و قدرتمند داشته باشد که بتواند با هر نوع دشمنی و لشکری مقابله کند. آیا گنجینه وجود ما این سپاه را دارد؟ بله و ابلیس فرمانده کل این سپاه است و شیاطین تفنگداران و تانکهای او هستند. روایتی از امام سجاد و نیز پیامبر – صلوات الله و سلامه علیهما- نقل شده، هر دو فرمودند: «لو لا الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم، لنظروا الی ملکوت السماوات و الارض». معنایی که پیش از این گفته بودم، این بود که شیاطین گرد دل آدمی را احاطه کرده اند، پیوسته طواف می کنند و حراست می کنند. آن قدر جمعیتشان زیاد است که کاملاً دور انسان را گرفته اند و اگر شیاطین یک لحظه به گرد آدمی نچرخند، آدمی می تواند ملکوت آسمان و زمین را مشاهده کند. پس ما توانایی دیدن ملکوت آسمان و زمین را داریم ولی شیاطین اطراف ما را گرفته اند. در چنین شرایطی چه کاری می توان انجام داد؟ یکی از راه ها این است که یک مقدار روی پنجه پاهایمان بایستیم، ولی می بینیم قد آنها چند متر از ما بلندتر است. در چنین شرایطی فرد زرنگی پیدا می شود و از آنها می خواهد که قلاب بگیرند و روی سر آنها بایستد. حال هر چه قد آنها بلندتر باشد، بهتر است.
معنای دیگری که مناسب با بحث ما است- و تا کنون به این صورت معنا نکرده بودم- این است که شیاطین گرد دل آدمی، برای محافظت از اغیار هستند. به این معنا که چون دل آدمی مرکز تجلی جمال الهی است و هیچ جمالی بدون جلال نیست، - البته هر جا کمالی، حسنی، و بهایی وجود داشته باشد، پس حتماً نگهبان لازم دارد- اینها نگهبان های جمال الهی در قلب آدمی هستند.
ما می خواهیم به وجود خودمان بنگریم، به عظمت و بزرگی خود، که نشان بزرگی و عظمت خداست، بنگریم، اما پاسداران جمال الهی که جلال او هستند، اگر چه در شکل شیطان ظهور پیدا کرده اند، نمی گذارند. شیطان می گوید: حق نگاه کردن به خود را نداری، اول استعداد و قابلیت پیدا کن، بعد بیا خودت را تماشا کن. حال علاوه بر اینکه شیطان باید وظیفه اش را انجام بدهد و نامحرم را داخل این خانه راه ندهد، برای آدمی، عدو مبین هم است.
شایان ذکر است که دستیابی به اسرار، حقایق و کمالات ویژه و در یک کلمه رحمت خاص الهی به آسانی امکان پذیر نیست زیرا محافظان فراوان دارد. به همین ترتیب در ظاهر شریعت هم امر شده برای هر چیزی که مورد طمع واقع می شود، محافظ بگذارید. لازم به ذکر است که دقت کنید، هر جا حکم شده که مراقبت کنید به عنوان مثال حجاب چشم، حجاب بدن و ... داشته باشید، همه این ها حاکی از آن است که یک چیز باارزش وجود دارد و باید از آن مراقبت کرد.