درس اول
در مبحث اخلاق نخست توضیح مختصری درباره چیستی انسان و مراتب وجود او مطرح می شود که این موارد مقدمه ای برای تبیین ضرورت اخلاق می باشد .و در پایان به پاسخ این سؤالات،پرداخته می شودکه: قصه اخلاق چیست؟ یا هدف ما از مباحث اخلاقی چیست؟ و چه چیزی را می خواهیم از این راه بدست بیاوریم؟
چیستی انسان
در تعریف چیستی انسان، برحسب ظاهر دین و شریعت، می توان گفت: انسان موجودی است که از سویی خلیفه خداست و از دیگر سو هبوط کرده است. مقصود از هبوط، نازل شدن بخشی از وجود انسان نیست؛ بلکه انسان با تمام وجودش نازل شده است. نکته قابل توجه این است که منظور از اینکه ملائک و دیگران – که همتا و فراتر از ملائک بودند- بر آدم سجده کردند، مانند سجده کردن انسان بر خاک نیست. بسیاری به خاطر درک نادرست و نارسا از توحید این پرسش را مطرح مي کنند که آیا سجده بر غیر خدا جایز است؟ برخی در پاسخ به پرسش مطرح شده ، گفته اند که؛ سجده برای خدا، ولی بر انسان بود. اینها سخنان سطحی، ابتدائی و عامیانه است؛ هر چند بزرگان گفته باشند. اگر ابلیس می دانست که می خواهد بر آدم سجده کند و آدم همانند مهر باشد، انکار نمی کرد و ملائک نیز اعتراض نمی کردند. چنانچه این گونه هم باشد، این نوع سجده كردن امتیازی ندارد، همان طور که سجده کردن ما بر خاک، امتیازی برای خاک نیست. ما بر این خاک را ه می رویم، به امر خدا هم پیشانیمان را بر خاک می گذاریم، این نه کوچکی برای ما و نه بزرگی برای خاک است. زیرا خاک یک ابزار است. آنچه که اهمیت دارد و کوچکی و حقارت ما را آشکار خواهد کرد، آن است که بر چیزی سجده کنیم که برتر از ما و ارزش ذاتی برای سجده کردن داشته باشد.
حقیقت سجده ملائکه بر آدم
سجده ای که بر انسان انجام شده است، سجده ای است که کوچک بودن همه عالم هستی ـ از جمله بزرگترین آنها که ملائک و اساتید ملائک باشند ـ را مقابل آدم می رساند. حال این انسان باید کمالی داشته باشد، زیرا این سجده، سجده قراردادی نیست که چون خداوند فرموده است سر بر این بگذارید، سر می گذاریم. سجده آدم، سجده تکوینی است؛ به همین خاطر است که اگر کسی آن سجده را ولو یک سجده باشد، انکار کند، نه تنها به خاطر همین یک سرپیچی اخراج می شود بلکه امکان توبه هم ندارد. در سجده تشریعی اگر کسی هزاران سجده را ترک کند، راه توبه باز است. سجده بر آدم، سجده ای ویژه است؛ یعنی سجده بر اساس امر و نهی تشریعی و مانند اینها نیست. امر خدا در آن عالم عبارتست از آشکارکردن حقیقتی که هرگاه کسی آن حقیقت را بیابد، باید تسلیم شود. بنابراین ملائک و دیگر موجوداتی که بر آدم سجده کردند در وجود آدمی کمالی، استعدادی، قابلیتی و فعلیتی را یافتند که نه فقط در وجود خودشان نبود بلکه، یک هزارم آن نیز یافت نمی شد. تفاوت، میان ساجد و مسجود و نيز میان عبد و رب است. اگر شیطان سجده می کرد؛ به این معنا بود که مالکیت انسان را بر خویش پذیرفته است و در مقابل، مملوکیت خویش را نیز قبول کرده است. این پذیرش به صورت اعتباری نیست. ابلیس كمالي بدست آورده و به درجه ای رسیده است که هیچ ملکی همتای او نیست. سایر ملائک باید در حضور او علم بیاموزند و کسب کمال کنند، بنابراین در عالم هستی او بزرگتر از خویش نیافت.
ظهور مشیت خدادر خلافت الهی
وقتی که شیطان به این عظمت و بزرگی رسیده است، خداوندمی خواهد،مشیت ازلی و ذاتی خویش را آشکار کند .چونکه او «یفعل ما یشاء یعذّب ما یشاء بما یشاء کیف یشاء» است می خواهد ، بگوید من هر که را بخواهم، به هر دلیل و به هر شکلی عذاب می کنم؛ بنگرید چگونه عذاب می کنم. آدم را آفرید تا همه عالمیان بدانند، با اطمینان قلب بدانند، که خدا اگر بخواهد کسی را به کمال برساند و هدایت کند، با منت است و با استحقاق و استعداد نیست و اگر کسی را بخواهد بیازماید و مردود کند، با مشیت است و با کارکرد نیست. کارکردها هر کدام ظهور مشیت خداست، بنابراین در شرایطی که بر حسب ظاهر و با توجه به محاسباتی که ملائک می توانند انجام بدهند، ـ خود ابلیس نیز که استاد ملائک است می تواند انجام بدهد ـ مقام خلافت الهی شایسته ابلیس است.
خدا فرموده برای اینکه مشیتم را نشان بدهم، از گل آدم می آفرینم و همین گل را نیز رب شما قرار می دهم، به گونه ای که اگر می خواهید عبادت کنید، عبادت شما شایسته من نیست بلكه شایسته این گل است، بنابراین آدم را آفرید. پس این آدمی که سمت مالکیت دارد، به لحاظ قرآنی نیز نمی توان انکار کرد که سمت مسجودیت دارد. حال کسی که این گونه مقام ویژه و سمت مالکیت نسبت به همه عالم دارد باید بر او سجده کنند- در این سجده هم فقط اشاره شده که اگر به حقیقت او بنگرید، همه سجده خواهید کرد ـ و اگر کسی سجده نکرد ـ یقیناً رقیب آدمی است. احتمالاً دلیل این که ابلیس کوتاه نمی آید، با اینکه می داند که درافتادن با آدم عذاب و قهر الهی را- که هیچ موجودی از موجودات ممکن قادر به تحمل آن نیست- به دنبال دارد این است که هنوز رقابت می کند. او امیدوار است که در این رقابت برنده شود و آدمیان را وادار کند که بر او سجده کنند و خود سجده کننده بر انسان نباشد. پناه بر خدا از روزی که او برنده شود. حال اینکه شیطان چقدر موفق شده هر کس باید در زندگی خویش بنگرد که چنین اتفاقی افتاده است یا نه؟ البته تا اندازه ای شیطان موفق شده است. حداقل در این میدان رقابت انسانهای متوسط را از صحنه بیرون کرده است.
پس این انسان موجودی است که به خاطر استعدادها و قابلیتها و فعلیتهایش خلافت الهی را دارد، این خلافت الهی اعتباری نیست. بنابراین در ابتدا باید شرایط خلافت را در او ایجاد کند. مشیت الهی هم این است که موجودی بسازد که در شباهت و همانندی با خدا، در علم، قدرت، عفو، ستاریت جز تفاوت عبد و معبود، تفاوت دیگری نداشته باشد. و یا به تعبیری بهتر همه صفات او را دارا باشد. بعضی 7 و برخی 74 و برخی دیگر 99 و بالاخره با توجه به دعای جوشن کبیر، برخی صفات خدا را 999 ذکر کرده اند. شايان ذكر است خلیفه خدا کسی است که همه این صفات در او فعلیت پیدا کند؛ و باید به گونه ای باشد که اگر کسی بخواهد علم و قدرت خدا را ببیند به خلیفه که نگاه کند، علم و قدرت خدا را دیده باشد و ذره ذره وجودش همانند صاحب خلافت باشد.
مثل اعلی
به تعبیر خیلی کوتاه در قرآن، همان خدایی که « لیس کمثله شی » است « له المثل الاعلی » نيز است. یعنی مِثل ندارد، ولی مثَل دارد. در تعبیرهای فارسی بین مِثل و مثَل خیلی نمی توان فرق گذاشت. شاید بتوان گفت شبیه ندارد، مشابه دارد. البته این ها بازی با الفاظ خواهد بود. نه فقط «مثَل» دارد بلکه «مثَل اعلی» دارد. در تعریف « اعلی» در روایاتی که مربوط به کیفیت نماز خواندن است، اینگونه آمده است که حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله و السلام عليه) شروع به نماز خواندن کرد. قیام و نیت کرد-مربوط به معراج است- همین طور قدم به قدم پیش رفت، رکوع کرد، وقتی به عالی ترین مرتبه عبودیت و اظهار آن که سجده است – وقتی بنده سجده می کند،یعنی حقیقت ذلت، حقارت و مسکنت خویش را که عبودیت است ،مشاهده کرده و پذیرفته- رسید فرمود بگو«سبحان ربی الاعلی» نه عظیم. عظیم مرتبه کمال نیست، چنانکه «اعلی» مرتبه کامل نیست. «اعلی» یعنی از این ذکر، تصور تعبد بالاتر وجود ندارد. پس می توان گفت که «اعلی» عالی ترین وصف خداست که در اوج بندگی که فروترین مرتبه وجود آدمی است، باید گفته شود. در این موقعیت گویی خدا می فرماید: می دانید که من اعلی هستم و همه عالمیان نيز می دانند؛ آن کس که نمی داند از جهل اوست؛ مَثَل من نیز اعلی است. بنابراین اگر ملائک مَثَل خدا را سجده کنند، اعلی را نه کمتر و نه زیادتر سجده کرده اند. مرتبه اعلي پیش از جهان طبیعت آدمی است. مَثَلِ خدا، همه صفات الهی را در وجود خود دارد و به تعبیر دقیق تر تجلی اسم اعظم بلکه خود اسم اعظم و آیینه تمام نمای وجود مطلق خداست که هبوط کرده است.
هبوط خلیفه خدا
هبوط مثل اعلی، یعنی فرود آمدن همه آن حقیقت، ولی به هم فشرده شده، به صورتی که به آسانی مخاطب نمی تواند ببیند. به تعبیر فلسفی، رقیقه آن آمده است. حقیقت آنجاست؛ یعنی آن وجودی که هر که در آن نظر کند همه کمالات را در وجودش می بیند – كه آن مقام تفضیلی است- آمده است، به گونه ای که اگر کسی بخواهد همه کمالات را در وجودش ببیند، باید دقیق نگاه کند و به تعبیر قرآن، چشمهایش حدید باشد.
در قیامت همه عالمیان چشمهایشان حدید خواهد بود؛ یعنی تیز، تند و حاد نفوذ می کند. پیش از جهان طبیعت بسیاری از موجودات همین گونه هستند. در جهان طبیعت انسان می تواند به این حدت چشم برسد به گونه ای که به همین وجود پنجاه ، شصت کیلویی كه نگاه می کند بتواند علم مطلق ، قدرت مطلق، عزت، جمال و جلال مطلق را ببیند. آن چنان که وقتی به این وجود نگاه می کند، بگوید: « ما رأیت شیءً الاّ و قد رأیت الله قبله و بعده و معه وفیه »- این سخن امیرالمؤمنین است-یعنی به هر چیز از جمله انسان، که نگاه کردم قبل از آنها، بعد از آنها، درونشان و بیرونشان خدا را دیدم. به تعبیر دیگر انسان به گونه ای است که اگر كسي بصر تیز داشته باشد، جمال و کمال مطلق را می تواند در او ببیند. البته همه موجودات همین گونه اند، با یک تفاوت که سایر موجودات آیه هستند. همه کمالات الهی را به اندازه وجود خود و به صورت اجمالی، نهفته دارند و با انتخاب و اختیار نمی توانند آشکار کنند، بنابراین مجمل آمده اند و خدا به سیر اضطراری آن ها را به کمالشان می رساند. در سیر بازگشت نیز اختیار ندارند، وقتی اختیار نداشته باشند، ملکی هستند. این بعید نیست و به احتمال قوی اینها در سیر بازگشت، بدون انتخاب و اختیار ملکی شوند که در سیر اضطراری به کمال خود رسیده است، اما انسان اختیار دارد؛ یعنی تمام کمالات عالم هستی را که در وجود خود به صورت اجمالی دارد و می تواند به تفصیل آشکار کند. این هوایی که در ریه داریم به صورت مقام اجمال است . وقتی اراده می کنیم همین هوا را مفصل کنیم ؛ یعنی از ریه خارج کنیم این هوا از تارهای صوتی عبور کرده و کمی شکل می گیرد. بعد از آن به دهان و لب که می رسد به صورت کلماتی می شود، که هزاران ومیلیونها کتاب می شود. البته مثال نمی تواند بدون اشکال باشد و فقط برای تقریب به ذهن است. انسان این کمالات را در مقام هبوط داشته است. همانند طوماری باز بود و پیچیده شد و سپس به این جهان فرستاده شد. حال او باید با انتخاب و اختیارش این طومار را باز کند. قرآن که نازل شده است به این معنا نیست که قرآن غیر نازل، خیلی زیاد بود و سپس یک قسمتهایی از آن انتخاب و به این جهان آورده شد. این گونه نیست که همان قرآنی که در لوح محفوظ و قلم اعلی و علم خداست و در یک مرتبه عین ذات خداست از آن کاسته شده باشد و به هم فشرده کرده اند. بلکه تمامی آن به صورت مجمل، در لوح فشرده ای است و نیاز به ابزاری دارد که آنرا تفصیل بدهد. مقام انسان نیز همانند لوح فشرده ای است که همه کمالات عالم هستی در آن به صورت فشرده موجود است.