مقام دوم: ورع
ورع، بازداشت نفس است از ورود در زشتيها و نيالودن به بديها.
در خبر آمده است حكاية عن الله تعالي: «أدِّ ما افترضتُ عليك تَكن من أعبد الناس و انتَه عما نهيتُك تكن من أورع الناس و اقنع بما رزقتُك تكن من أغني الناس»؛[1] آنچه بر تو واجب كردهام را انجام ده تا از عابدترين مردم باشي و آنچه بر تو حرام كردهام را ترك كن تا از با ورعترين مردم باشي و بدانچه تو را روزي كردم، قانع باش تا از بينيازترين مردم باشي. پس ورع «توقي نفس از وقوع در مناهي باشد»[2] و اين اول درجه ورع است.
در خبر آمده است حكاية عن الله تعالي: «أدِّ ما افترضتُ عليك تَكن من أعبد الناس و انتَه عما نهيتُك تكن من أورع الناس و اقنع بما رزقتُك تكن من أغني الناس»؛[1] آنچه بر تو واجب كردهام را انجام ده تا از عابدترين مردم باشي و آنچه بر تو حرام كردهام را ترك كن تا از با ورعترين مردم باشي و بدانچه تو را روزي كردم، قانع باش تا از بينيازترين مردم باشي. پس ورع «توقي نفس از وقوع در مناهي باشد»[2] و اين اول درجه ورع است.
ورع دومين مقام سالك است و سالك پس از توبه و استقرار در آن، به اين مقام وارد ميشود، زيرا تا كسي توبه نكند و از زشتي بيزار نباشد و از آلودگي پاك نشده باشد، نميتواند نفس را از وقوع در آن باز دارد. آنكه در آلودگي است، بازداشتنْ وي را بيمعناست، بنابراين مقام ورع فوق توبه است و به همين خاطر است كه گفتهاند: «الصحيح خير من المجبر»؛ ظرف ناشكسته، از شكسته بند زده شده، برتر است.
گويند: مثقال ذره از ورع، بهتر از آنك هزار مثقال روزه و نماز. خداوند تعالي به موسي (عليه السلام ) وحي فرستاد كه «هيچكس به من تقرب نكند به چيزي چنانكه به ورع» [3] و به رسول خود ( صلوات الله و سلامه عليه) گفته است: «اساس دين بر ورع است.» [4]
تعريف دوم ورع
تعريف دوم ورع كه مورد توجه بسياري از اهل معرفت است، عبارت است از «ترك شبهات و فضول است، قولاً و فعلاً و ظاهراً و باطناً اگرچه در ظاهر شرع در آن رخصت داده شده باشد.» [5]
اين معني خود به دو معني تقسيم ميگردد؛ يكي ترك شبهه و ديگري ترك فضول. از آنجا كه پرهيز از ورود در زشتيها و آلودگيها بدون ترك شبهات ممكن نيست، يا ورع همان ترك شبهه است و يا ترك شبهه مقدمه ورع، چنانكه فرمودهاند: «من حام حول الحمي يوشك أن يقع فيه»؛[6] آنكه گرد قرقگاه ميچرخد، دور نيست كه در آن افتد.
و نيز اگر ترك زايد نشود، ترك شبهه ميسر نيست و اگر ترك شبهه نشود، ترك حرام نشود، پس ورع ترك حرام است ولي مقدمه لازم آن، ترك شبهه و مقدمه لازم آن ترك زايد.
«ابراهيم ادهم گفت كه ورع دست بداشتن همه شبهتهاست و دست بداشتن آنچه تو را به كار نيايد و آن ترك زيادتها بود» [7] و اين نشان نيكويي مسلماني مرد است، چنانكه ابوذر گفته است.[8]
ترك شبهه و ترك زايد جز با علم و معرفت و محاسبه و همت ممكن نيست. سالك بايد مرزهاي واجب و حرام را بشناسد، بر شبهات واقف باشد و آنچه بر فضل و كمال وي نميافزايد را از نظر دور دارد و جايي در دل برايش مهيا نسازد.
معروف كرخي گفت: «ورع آن است كه زبان خود از مدح چنان نگه داريد كه از ذمّ و عيب.» [9]
يونس بن عبيد گويد: ورع بيرون آمدن است از همه شبهتها و به هر طرفه العيني با خويش شمار كردن. [10]
مالك دينار چهل سال به بصره بود و هرگز خرما و رطب نخورد تا بمرد و چون وقت رطب بشدي گفتي يا اهل بصره! اين شكم هيچ نقصان نيست اندر وي و اندر شما هيچ چيز زيادت نيست. [11]
ابوعثمان حيري را پرسيدند از ورع، گفت: ابوصالح حمدون نزديك دوستي بود به وقت نزع، آن مرد چون بمرد، ابوصالح چراغ فرونشاند. او را پرسيدند، گفت: تا اكنون روغن از آن وي بود، اكنون از آن وارثان است، روغن ديگر طلب كنيد جز اين . [12]
و هم عبدالله مبارك راست كه از مرو باز شام شد به سبب قلمي كه فرا خواسته بود و با خداوند نداده بود. [13]
عيسی)علیه السلام)به گورستاني بگذشت. مردي از آن گورستانيان آواز داد. خداي وي را زنده كرد. گفت: تو كهاي؟ گفت: حمالي بودم، بارهاي مردمان بر گرفتمي. روزي پشته هيزم از آن كسي برگرفتم، خلالي از آن باز كردم، تا بمردهام مرا بدان مطالبت هميكنند. [14]
تعريف سوم از ورع
«شبلي گويد: ورع آن است كه از همه چيزها بپرهيزي و به جز خداي» [15] چنانكه ديگران گفتهاند: «الورع ترك الكل فان الامور ممتزجة».[16]
حاصل آنكه كمترين درجه ورع، ترك محرمات و پايبندي به دوري از مناهي است. دومين درجه آن، ترك شبهات بهخاطر فرو نيافتادن در محرمات و سومين درجه آن، ترك زوايد بهخاطر پرهيز از شبهات و چهارمين درجه آن، ترك همهچيز بهخاطر آلوده نشدن به زوايد و هر درجهاي از درجه پيش از خود هم سختتر است و هم باارزشتر و كاملتر.
اسحق ابن خلف گويد: «ورع اندر سخن صعبتر از آنكه اندر زر و سيم و زهد اندر رياست صعبتر از آنكه اندر زر و سيم» [17] و نيز گفتهاند: «الورع ثلاثة: ورعٌ باللسان و هو السكوت عما لايغني و ترك الفضول و ورعٌ بالاركان و هو ترك الشبهات و مجانبة ما يربيك الي ما لايربيك و ورعٌ بالجنان و هو ترك الهمة الدانية و الضمائر الردية.»[18]
ويژگي ورع در اين است كه علت پرهيز از هر چيزي، پرهيز از ورع در مناهي و محرمات است، چنانكه ديديم، برخي ورع را ترك الكل دانستهاند، تنها بدين خاطر كه تشخيص ناپسند از غير آن بسي مشكل است و اين مهمترين تفاوت آن با زهد است و از همينرو آن را «اول زهد» [19] دانستهاند.
آخرين نكته اين باشد كه ورع در عين صعوبت، به نظر برخي نهتنها سخت و دور از دسترس نيست، بلكه گويند: هيچ چيز نديدم آسانتر از ورع. هرچه نفس آرزو كند، دست بدارد.[20]
[1]-عوارف المعارف،ص 184
[2]- مستدرك الوسائل، ج11،ص686
[3]-مصباح الهدايه، همان
[4]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص170
[5]- عوارف المعارف، همان، ص 184
[6]- مجمع البحرين، ج6،ص 53
[7]- ترجمه رساله قشيريه، همان،ص 166
[8]- همان
[9]- عوارف المعارف، همان
[10]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص168
[11]- همان، ص169
[12]- همان،ص171
[13]- همان، ص172
[14]- همان، ص173
[15]- همان، ص 167
[16]- مصباح الهداية، همان،ص 372
[17]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[18]- مصباح الهداية،همان
[19]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[20]- همان، ص 168
گويند: مثقال ذره از ورع، بهتر از آنك هزار مثقال روزه و نماز. خداوند تعالي به موسي (عليه السلام ) وحي فرستاد كه «هيچكس به من تقرب نكند به چيزي چنانكه به ورع» [3] و به رسول خود ( صلوات الله و سلامه عليه) گفته است: «اساس دين بر ورع است.» [4]
تعريف دوم ورع
تعريف دوم ورع كه مورد توجه بسياري از اهل معرفت است، عبارت است از «ترك شبهات و فضول است، قولاً و فعلاً و ظاهراً و باطناً اگرچه در ظاهر شرع در آن رخصت داده شده باشد.» [5]
اين معني خود به دو معني تقسيم ميگردد؛ يكي ترك شبهه و ديگري ترك فضول. از آنجا كه پرهيز از ورود در زشتيها و آلودگيها بدون ترك شبهات ممكن نيست، يا ورع همان ترك شبهه است و يا ترك شبهه مقدمه ورع، چنانكه فرمودهاند: «من حام حول الحمي يوشك أن يقع فيه»؛[6] آنكه گرد قرقگاه ميچرخد، دور نيست كه در آن افتد.
و نيز اگر ترك زايد نشود، ترك شبهه ميسر نيست و اگر ترك شبهه نشود، ترك حرام نشود، پس ورع ترك حرام است ولي مقدمه لازم آن، ترك شبهه و مقدمه لازم آن ترك زايد.
«ابراهيم ادهم گفت كه ورع دست بداشتن همه شبهتهاست و دست بداشتن آنچه تو را به كار نيايد و آن ترك زيادتها بود» [7] و اين نشان نيكويي مسلماني مرد است، چنانكه ابوذر گفته است.[8]
ترك شبهه و ترك زايد جز با علم و معرفت و محاسبه و همت ممكن نيست. سالك بايد مرزهاي واجب و حرام را بشناسد، بر شبهات واقف باشد و آنچه بر فضل و كمال وي نميافزايد را از نظر دور دارد و جايي در دل برايش مهيا نسازد.
معروف كرخي گفت: «ورع آن است كه زبان خود از مدح چنان نگه داريد كه از ذمّ و عيب.» [9]
يونس بن عبيد گويد: ورع بيرون آمدن است از همه شبهتها و به هر طرفه العيني با خويش شمار كردن. [10]
مالك دينار چهل سال به بصره بود و هرگز خرما و رطب نخورد تا بمرد و چون وقت رطب بشدي گفتي يا اهل بصره! اين شكم هيچ نقصان نيست اندر وي و اندر شما هيچ چيز زيادت نيست. [11]
ابوعثمان حيري را پرسيدند از ورع، گفت: ابوصالح حمدون نزديك دوستي بود به وقت نزع، آن مرد چون بمرد، ابوصالح چراغ فرونشاند. او را پرسيدند، گفت: تا اكنون روغن از آن وي بود، اكنون از آن وارثان است، روغن ديگر طلب كنيد جز اين . [12]
و هم عبدالله مبارك راست كه از مرو باز شام شد به سبب قلمي كه فرا خواسته بود و با خداوند نداده بود. [13]
عيسی)علیه السلام)به گورستاني بگذشت. مردي از آن گورستانيان آواز داد. خداي وي را زنده كرد. گفت: تو كهاي؟ گفت: حمالي بودم، بارهاي مردمان بر گرفتمي. روزي پشته هيزم از آن كسي برگرفتم، خلالي از آن باز كردم، تا بمردهام مرا بدان مطالبت هميكنند. [14]
تعريف سوم از ورع
«شبلي گويد: ورع آن است كه از همه چيزها بپرهيزي و به جز خداي» [15] چنانكه ديگران گفتهاند: «الورع ترك الكل فان الامور ممتزجة».[16]
حاصل آنكه كمترين درجه ورع، ترك محرمات و پايبندي به دوري از مناهي است. دومين درجه آن، ترك شبهات بهخاطر فرو نيافتادن در محرمات و سومين درجه آن، ترك زوايد بهخاطر پرهيز از شبهات و چهارمين درجه آن، ترك همهچيز بهخاطر آلوده نشدن به زوايد و هر درجهاي از درجه پيش از خود هم سختتر است و هم باارزشتر و كاملتر.
اسحق ابن خلف گويد: «ورع اندر سخن صعبتر از آنكه اندر زر و سيم و زهد اندر رياست صعبتر از آنكه اندر زر و سيم» [17] و نيز گفتهاند: «الورع ثلاثة: ورعٌ باللسان و هو السكوت عما لايغني و ترك الفضول و ورعٌ بالاركان و هو ترك الشبهات و مجانبة ما يربيك الي ما لايربيك و ورعٌ بالجنان و هو ترك الهمة الدانية و الضمائر الردية.»[18]
ويژگي ورع در اين است كه علت پرهيز از هر چيزي، پرهيز از ورع در مناهي و محرمات است، چنانكه ديديم، برخي ورع را ترك الكل دانستهاند، تنها بدين خاطر كه تشخيص ناپسند از غير آن بسي مشكل است و اين مهمترين تفاوت آن با زهد است و از همينرو آن را «اول زهد» [19] دانستهاند.
آخرين نكته اين باشد كه ورع در عين صعوبت، به نظر برخي نهتنها سخت و دور از دسترس نيست، بلكه گويند: هيچ چيز نديدم آسانتر از ورع. هرچه نفس آرزو كند، دست بدارد.[20]
[1]-عوارف المعارف،ص 184
[2]- مستدرك الوسائل، ج11،ص686
[3]-مصباح الهدايه، همان
[4]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص170
[5]- عوارف المعارف، همان، ص 184
[6]- مجمع البحرين، ج6،ص 53
[7]- ترجمه رساله قشيريه، همان،ص 166
[8]- همان
[9]- عوارف المعارف، همان
[10]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص168
[11]- همان، ص169
[12]- همان،ص171
[13]- همان، ص172
[14]- همان، ص173
[15]- همان، ص 167
[16]- مصباح الهداية، همان،ص 372
[17]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[18]- مصباح الهداية،همان
[19]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[20]- همان، ص 168