احوال - پنجم: حیاء
أ لميعلم بأن الله يري
حياء آن است كه باطن بنده از هيبت اطلاع خداوندي منطوي گردد.
ذوالنون گويد: شرم، يافتن هيبت بود اندر دل با وحشت آنچه از تو رفته است از ناكردنيها.
حياء گدازش آرد. گويند: شرم گداختن دل بود از آنچه مولي جل جلاله داند از تو و گفتهاند: حيا انقباض دل بود از تعظيم خداي عزوجل.
انس و هيبت
هرگاه سالك محب مقرب، به مطالعه و مشاهدة جمال محبوب بپردازد، به لذتي دست مييابد كه با انبساط ظاهر و باطن وي همراه است و آن را «انس» گويند و هرگاه به مطالعه و مشاهدة جلال الهي بپردازد كه با انقباض ظاهر و باطن وي همراه است و باطن او چيزي كه به هم پيچيده ميشود، مندمج و منطوي گردد و سوزش و گدازش يابد، «هيبت» نام يافته است. جنيد گفت: انس برداشتن حشمت است از وجود هيبت.
ذوالنون گفت: انس، انبساط محب است با محبوب.
شيخ گفت: انس آن است كه سالك به طاعات و جملة ابواب تعبدات انس گيرد و حقيقت انس آن است كه جملة وجود در پيش نظر شهود مالك مضمحل شود و روح او در ميادين فتوح، منتشر و به نفس خود مستقل و اين مقام تمكين است كه بعد از فنا باشد.
ذوالنون گفت: انس، انبساط محب است با محبوب.
شيخ گفت: انس آن است كه سالك به طاعات و جملة ابواب تعبدات انس گيرد و حقيقت انس آن است كه جملة وجود در پيش نظر شهود مالك مضمحل شود و روح او در ميادين فتوح، منتشر و به نفس خود مستقل و اين مقام تمكين است كه بعد از فنا باشد.