وحدت، ستون خیمه اسلام است
وحدت، ستون خیمه اسلام است
گفتاری از استاد حسینی شاهرودی ـ 29/ آذر/ 1400
آنچه که در تاریخ اتفاق افتاده و مستند هست، معتبر است. ولی آیا هرچه که در تاریخ افتاده، باید که در طول تاریخ تا ادامه بیان کرد؟ باید مصالح و مفاسد آن را سنجید.
وحدت در اسلام اصل اولی است. ستون خیمه اسلام وحدت است. بهگونهای که اگر مثلاً امیر المؤمنین علیه الصلات و السلام بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقدام به مقابله با سقیفه و اصحاب سقیفه میکرد، درست است که ممکن است دشمنان اسلام در مرزها در کمین بودند و خطر داشت، ولی حضرت علی علیه السلام میتوانست که در مدینه چیزی به اندازه حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تشکیل دهد و آن را مرکز قرار دهد و بسط پیدا کند.
یعنی اینگونه نبود که اگر امیرالمؤمنین اقدام میکرد بهطور کلی اسلام از بین میرفت. آنچه که اتفاق میافتاد این بود که کاری که پیامبر انجام داده بود، موقتاً برای یک مدت کوتاهی تضعیف میشد، اما حضرت میتوانست عین همان کاری که پیامبر انجام داده آرام آرام مثل اینکه از صفر یا از وسط راه شروع کند، انجام دهد. اما امیرالمؤمنین چنین کاری را انجام نداد. چرا؟
علتش این است که اقتضای فهم و درک انسانها این است که اگر از طرف خدا یا رسولان الهی یا اولیای الهی سخنی نازل شود، نسبت به آنچه که نازل میشود، حداقل فهم را دارند. اگر نگوییم این حداقلِ فهم، امر تکوینی است، حداقل امر عادی است. یعنی فقط مربوط به مسلمانها نیست. مسیحیان و یهودیان هم همینطور هستند. کسانی که دین آسمانی ندارند، مثل بودیسم، آنها هم همینطورند. یعنی اکثریت مردم دقایق و لطایفی که انسان را بهسرعت به مقصد میرساند را درک نمیکنند. در نتیجه فهمیدن آنها مربوط به خواص است.
یکی از آنها ولایت است. فهم ولایت و حقیقت ولایت و مهمتر، پیروی کردن از ولایت، کار هر کس نیست. علتش این است که همراهی با ولایت، سختیهای ولی را به همراه خود دارد. بنابراین با توجه به این نکته که اکثریت مردم اگر دین و اعتقاد و ایمان پیدا میکنند، دین و ایمانی میخواهند که به زندگیشان برسند، در عین حال کمی هم خیالشان راحت باشد که بعد از مرگ هم کسی به ما کمک میکند. اکثریت مردم دنبال این هستند.
حال، امر آفرینش، امر خدا، پیامبر و اولیای خدا، دایر بر این است که سختگیری کنیم، ده تا آدم حسابی را هم بیافرینیم و هم هدایت کنیم و از آنها مراقبت کنیم و بالاخره به آن مقصدِ غایت آمال عارفین برسانیم یا اینکه سهلگیری و تسامح باشد و اگرچه ممکن است کسی جز انگشتشمار به آن مقصد نهایی نرسد، اما اکثریت مردم حداقل یک قدم جلوتر بگذراند؟
آنچه در تاریخ انبیا اتفاق افتاده، امر دوم است. اینکه میبینید که نود درصد مسلمانها که اهل سنت هستند، در غیر مسیر ولایت حرکت میکنند، نود درصد مسیحیها که کاتولیکها هستند، در غیر مسیر حضرت عیسی علیه السلام حرکت میکنند، نود درصد یهودیان که صدوقیان و فریسیان هستند، در غیر مسیر حضرت موسی علیه السلام و انبیای بعدی حرکت میکنند، این بیدلیل نیست. زیرا عوام مردم هستند و عوام مردم با این چیزها کاری ندارند. بنابراین ما وقتی که تاریخ را میخواهیم نقل کنیم، باید توجه داشته باشیم که این چیزی که نقل میکنیم، با خواسته خدا و سنتی که تاکنون در تاریخ بشر بوده، مطابقت دارد یا ندارد.
ان شاء الله که کشور ما بر همین وضعیت که اکثریت شیعه هستند، بماند، ولی با طریقی که جمعیت شیعه پیش میرود، در آینده در اقلیت خواهد بود، اما در بقیه کشورها در بخش اعظم دنیا در آینده نهچندان دوری مسلمانها حضور خواهند داشت و آنها هم علی القاعده سنی هستند. حال به نظر شما و هرکسی که در این زمینهها سؤال دارد که باید چهکنیم، اگر در دنیا آدمها کمونیست باشند بهتر است یا سنی باشند؟ بودیسم و هندوئیسم و یهودی و مسیحی باشند یا سنی باشند، کدام یک ترجیح دارد؟
خداشناسی سنیها که مانند ماست، پیغمبرشناسی آنها هم که تقریباً مثل ماست، واجبات آنها هم مثل ماست. اینکه در وضو مثلاً اختلاف داریم، ما در بین خودمان هم اختلاف داریم. مگر میشود که دو گروه اهل فکر باشند و استنباط و اجتهاد (تمام یا ناقص) کنند و اختلاف نداشته باشند؟ بنابراین سرنوشت انسانها اینگونه است که ما باید اهل سنت را بهعنوان بخش غالب مسلمانها، همچنان که در طول تاریخ بوده، بپذیریم، یعنی اینکه نباید سربهسر آنها بگذاریم. اتفاقاً باید ما هم بیشتر تلاش کنیم. آنها که مشکلی ندارند. در نتیجه باید بهگونهای رفتار کنیم که وحدت، آنهم از جانب ما باید حفظ شود. اولیای ما چنین سنت و روشی را داشتند.
درست است که بر اساس آنچه نقل میشود و در برخی از روایات هم آمده که شرایط فراهم نبود و الا هر کدام از ائمه امام حسین علیه السلام بودند، ولی اینگونه نیست. در خیلی از موارد همانطور که روایت داریم که اگر ما هم 10 نفر یا 7 نفر همراه داشتیم، مثل امام حسین اقدام میکردیم، اما در مواضع دیگر داریم که صحابی امام صادق علیه الصلات و السلام عرض کرد که یابن رسول الله چه میشد که شما حاکم باشید و ما هم در کنار شما زندگی و دنیا و آخرتمان اداره شود و مردم را هم هدایت کنیم؟ حضرت فرمود که خدا را شکر کنید که حکومت بهدست شما نیست. یعنی اینگونه نیست که ناراضی باشند از آنچه در عالم اتفاق میافتد؛ چون اگر قرار بود آنچه در عالم اتفاق میافتد، برخلاف اراده آنها باشد، اصلاً انجام نمیشد. انجام شدن آن یعنی اقتضای این عالم، شرایط، معدات و زمینهها این است و همین هم باید انجام شود. لکن اصل وحدت باید بر همه جهات دیگر سایه بیندازد. تمام حوزه اعتقادی، اخلاقی و عملی باید زیرمجموعه اصل وحدت باشد، بهگونهای که اعتقاداتی که با هم ناسازگار هستیم را بیان نکنیم.
همین الان که در شهر مشهد هستیم، ما اعتقاداتی داریم که جمعی آن را کفر میدانند، آنها اعتقاداتی دارند که ما آنها را شرک میدانیم. مگر لازم است که هر اتفاقی که افتاد، ما به آنها کنایه بزنیم و آنها به ما تعریض بزنند، فردا آن را بیشتر کنیم و علیه همدیگر چماق برداریم؟ یا اینکه آیا در میان شیعه ما همه متفق القول هستیم؟ مرحوم نعمت الله جزایری در انوار نعمانیه فرقههای شیعه را در زمان خود 36 فرقه نام میبرد. حال که میگویند خیلی بیشتر است، حدود 70 فرقه شیعه که اقلاً 30-40 درصد با هم اختلاف داریم ولی همه هم شیعه هستیم. با سنیها هم همینطور.
در قضیه اخیر برخوردها نسبتاً خوب بود، ولی بهتر این است که نهادها و ارگانها اطلاعاتی و امنیتی نظارت داشته باشند که اگر اتفاقی افتاد، بلافاصله اول به خود فرد تذکر بدهند و بعد هم به بزرگترهای خودشان تذکر بدهند. اصلاً به فضای عمومی نرسد که یک نفر یک حرف بیربطی زده است تا اینکه بگویند اینها مقابل شیعه ایستادهاند و ... اصلاً صحبت از اینها نیست. خودشان باید اولاً احساس مسؤولیت کنند، ثانیاً باید متوجه شوند که خلاف دین عمل میکنند و در این صورت، آنها هم اگر بخواهند در بین خود کسی را تنبیه و ادب کنند، قطعاً آثار و ضررهایی یا اصلاً ندارد یا بسیار کم خواهد بود.
بنابراین اعتقاد من این است که اصل وحدت، اصل بسیار مهمی است؛ آن اندازه مهم است که تمام احکام دین از مراتب سهگانه باید خود را بر وحدت وفق بدهند. در جاهایی ممکن است لازم باشد ما با غیر دین اسلام هم نوعی وحدت داشته باشیم. حداقل این است که چون بعضی از دشمنان ما دشمن شیعه هستند، بعضی دشمنان اسلام و بعضی دشمنان توحید هستند. یعنی در این عصر و زمان موحدین مخصوصاً غربیها و مسیحیها اگر بفهمند که دشمنی به نام ماتریالیسم وجود دارد که اینها اساس توحید را از بین میبرند، باید موحدینِ یهودی، مسیحی، مسلمان، بودایی و ... همه در این جهت وحدت داشته باشند. ولی حالا دست ما به آنها نمیرسد، ولی حداقل این اندازه که دست ما میرسد، باید که مراعات کنیم.
در چنین مواردی (ماجرای بیان مواضع یکی از ائمه جمعه اهل سنت) قبل از اینکه به این وضعیت برسد، باید همه کسانی که بلندگو دارند و میتوانند صحبت کنند، بگویند ما منتظر علمای اهل سنت هستیم. علمای اهل سنت! ببینید چه اتفاقی دارد میافتد؟! درباره اهل بیتی که حب آنها واجب است و خودتان هم قبول دارید که حب آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین واجب است، چنین اتفاقی افتاده و ما منتظر علما هستیم. باید همه آنقدر بگویند که علمای اهل سنت خودشان وارد میدان شوند و این امر فاسد را از درون خود حل کنند.
اما اگر از این مرتبه گذشت که هرچه گفتیم، علمای اهل سنت از خواب بیدار نشدند یا اینکه بیدار شدند ولی بالاخره همهجا پخش شده، باید بهشیوهای ملایم، بهگونهای که مبانی باید روشن شود و گفته شود که محبت خاندان پیامبر هم نزد شیعه و هم نزد سنی، واجب است؛ نزد هر کس قرآن را قبول دارد، هر کس که نماز میخواند و هر کس که بندگی خدا را میکند، واجب است. بنابراین اگر کسی حرف بیربطی زده، حرف بیربط زده؛ حرف بیربط را که کسی بر سر نی نمیکند و پیوسته بچرخاند.
هرگونه که عمل میکنیم، باید به آن وحدت ضرری وارد نشود، اگرچه ما با نگاه کوتاه که نگاه میکنیم، میگوییم نبودن سنیها بهتر از بودن آنهاست، اما در عین حال این نگاه کوتاه است. نگاه بلند این است که این خلق خدا، بنده خدا باشند یا بنده غیر خدا باشند، کدام بهتر است؟ قطعاً و یقیناً مگر میشود که کسی حب خدا را داشته باشد، حب بندگان خدا را نداشته باشد؟ اینها مثل برادران نااهل و فرزندان چموش هستند، اما در عین حال برادرند. البته به آنها میگویند ناتنی، ولی اینگونه نیست، بلکه واقعاً برادرند. قابیل و هابیل با هم دعوا کردند و قابیل هابیل را کشت ولی برادر بودند. میشود که بهطور کلی جدا شویم؟ نمیشود که! ما برادریم، بخواهیم و نخواهیم هم پیش هم خواهیم بود.