پیشگفتار
اديان از بخشهاى متعددى تشکيل مى شوندکه هر بخشى از آن به راهنمايى يکى از ابعاد مختلف وجود انسان مى پردازد و از آنجا که ابعاد وجود انسان را مى توان در دو بخش نظرى و عملى جاى داد، دين نيز از دو بخش نظرى و عملى تشکيل مى گردد. بخش نظرى آن به ساحت هستى شناسى، جهان شناسى، انسان شناسى، غايت شناسى و معرفت شناسى و بخش عملى آن به انگيزه شناسى، رفتارشناسى و برآيند شناسى مى پردازد.
پيروان اديان بر اساس پيش فرض هاى مختلف به تفسير هر يک از اين دو بخش پرداخته اند و با توجه به پيش فرض ها و نيز برآيندهاى شناخت شناسانه و رفتارشناسانه خود، نوعى از تفسير دينى را ارايه کرده اند که تا حدودى با ديگر تفسيرهاى دينى که بر پيش فرض ها و برآيندهاى ديگر استوار است، تفاوت دارد.
از ميان تفسيرهاى دينى شناخته شده، تفسير عرفى، عقلى، نقلى و عرفانى، از اهميت ويژه اى برخوردار است. تفسير عرفى، تفسيرى پوزيتيويستى است که مجموعه رهيافت هاى دينى را در قالب فهم مادى گرايانه فرو مى نهد و تلاش آن بر آن است تا جايى که ممکن باشد، از حدود زبان مادى گرا عبور نکند.
نماينده اين نوع تفسير دينى در مرتبه نخست، اهل حديث، حنبليان و مانند آنها هستند که هيچ گونه تأويل و تفسيرى را که متوقف بر عبور از زبان خام باشد، برنمى تابند. ديگران نيز که تفسير و تأويل گزاره هاى مربوط به مبدأ را ضرورى و تفسير و تأويل گزاره هاى مربوط به معاد را به مثابه ترک شريعت مى دانند، از همين دسته به حساب مى آيند؛ اگرچه از اسلاف خويش کمى پيشرفته تر و از سعه صدر در تفسير برخوردارترند.
به عنوان نمونه، اهل حديث و همتايان آنان، دست خدا و چشم حور را همانند دست و چشم انسان مى دانند، اگرچه در حد لازم منزه از کاستى است. ديگران، دست خدا را کنايه از قدرت و چشم حور را به همان معنى مورد نظر اسلاف خود پنداشته اند.
در برابر تفسير عرفى، تفسير عرفانى قرار دارد که به هيچ رو از تفسير و تأويل متن دين پرهيز ندارد و نصوص دينى را حقيقتى متعالى و فراتر از حدود مادى به منظور تبديل طبيعت به امرى منزه و قدسى مى داند که تنزلات متعددى را پشت سر گذاشته تا در قالب زبان بشر فرود آمده است. بر اين اساس، دين اگرچه انسانى شده است، ولى وجوه ديگرى دارد که اصل ثابت آن است و جنبه هاى انسانى شده آن، وجوه زمانمند آن است. طرفداران اين نوع تفسير بر اين باورند که پيامبران و مفسران معصوم دين، حقايق آسمانى و فراطبيعى را تا آنجا که امکان پذير بوده، فرود آورده و در قالب فهم بشرى ريخته اند و چون اين امکان حدودى دارد گريزناپذير، همه مراتب دين به آن چه در حوزه فهم عرفى و عقلى بشرى فرود آمده است، محدود نمى گردد.
با که گويم اندين ره زنده کو
بهر آب زندگى جوينده کو
آن چه من گفتم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
اين دسته از مفسران، آن دسته از معارفى را که به بخش نظرى دين ارتباط دارد، عرفان نظرى و دسته ديگر را که به بخش عملى آن ارتباط دارد، عرفان عملى ناميده اند. کتابى که اينک پيش روى شماست، به بخش دوم پرداخته است و تنها به منظور آشنايى ضرورى با مبانى و اصول عرفان عملى، به اختصار برخى از مسايل عرفان نظرى را نيز از نظر دور نداشته است.
توجه بيشتر به عرفان عملى در اين کتاب، به چند دليل بوده است. نخست اينکه، مهمترين مسايل عرفان نظرى، نياز به شرح و تفسير بيشتر و بيان مبانى و پيش فرضهاى ويژه اى دارد که در گنجايش اين نوشته نبوده است. ديگر اينکه، برخى از مسايل آن مانند احکام وجود، در سطح اين اثر نبوده و با هدف آن تناسب نداشته است و نويسنده به طور مستقل بدان پرداخته و تحت عنوان «خرابات نشينان» در صورت لزوم و مصلحت، منتشر خواهد کرد.
دليل سوم آن، توجه به مخاطب بوده است. اين کتاب به منظور فراهم ساختن زمينه آشنايى دانشجويان رشته فلسفه و حکمت اسلامى و طلاب علوم دينى که گروه نخست، درسى نيز تحت عنوان عرفان اسلامى دارند، با مباحث سهل التناول عرفان ارايه شده است و پس از تدريس در دانشگاه و برخى از مؤسسات علمى مربوط به حوزه علميه، اينک به اين شکل در اختيار قرار گرفته است. نويسنده کوشيده تا ضمن ارايه مطالبى مناسب با سرفصل درس ياد شده، به برخى از مبادى و مبانى نظرى آنها بپردازد.
در پايان، اشاره به اين نکته را لازم مى دانم که اين نوع تفسيرها و همانند آن در ساير حوزه هاى دينى، يا معرفت بشرى است و يا متأثر از آن، بنابراين طرفدارى از آنها يا بايد مدلّل باشد و يا مستند به حجت شرعى و نويسنده اينک در انديشه طرفدارى هيچ يک از آنها نيست و تنها به تبيين آنها پرداخته است.
در برابر تفسير عرفى، تفسير عرفانى قرار دارد که به هيچ رو از تفسير و تأويل متن دين پرهيز ندارد و نصوص دينى را حقيقتى متعالى و فراتر از حدود مادى به منظور تبديل طبيعت به امرى منزه و قدسى مى داند که تنزلات متعددى را پشت سر گذاشته تا در قالب زبان بشر فرود آمده است. بر اين اساس، دين اگرچه انسانى شده است، ولى وجوه ديگرى دارد که اصل ثابت آن است و جنبه هاى انسانى شده آن، وجوه زمانمند آن است. طرفداران اين نوع تفسير بر اين باورند که پيامبران و مفسران معصوم دين، حقايق آسمانى و فراطبيعى را تا آنجا که امکان پذير بوده، فرود آورده و در قالب فهم بشرى ريخته اند و چون اين امکان حدودى دارد گريزناپذير، همه مراتب دين به آن چه در حوزه فهم عرفى و عقلى بشرى فرود آمده است، محدود نمى گردد.
با که گويم اندين ره زنده کو
بهر آب زندگى جوينده کو
آن چه من گفتم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
اين دسته از مفسران، آن دسته از معارفى را که به بخش نظرى دين ارتباط دارد، عرفان نظرى و دسته ديگر را که به بخش عملى آن ارتباط دارد، عرفان عملى ناميده اند. کتابى که اينک پيش روى شماست، به بخش دوم پرداخته است و تنها به منظور آشنايى ضرورى با مبانى و اصول عرفان عملى، به اختصار برخى از مسايل عرفان نظرى را نيز از نظر دور نداشته است.
توجه بيشتر به عرفان عملى در اين کتاب، به چند دليل بوده است. نخست اينکه، مهمترين مسايل عرفان نظرى، نياز به شرح و تفسير بيشتر و بيان مبانى و پيش فرضهاى ويژه اى دارد که در گنجايش اين نوشته نبوده است. ديگر اينکه، برخى از مسايل آن مانند احکام وجود، در سطح اين اثر نبوده و با هدف آن تناسب نداشته است و نويسنده به طور مستقل بدان پرداخته و تحت عنوان «خرابات نشينان» در صورت لزوم و مصلحت، منتشر خواهد کرد.
دليل سوم آن، توجه به مخاطب بوده است. اين کتاب به منظور فراهم ساختن زمينه آشنايى دانشجويان رشته فلسفه و حکمت اسلامى و طلاب علوم دينى که گروه نخست، درسى نيز تحت عنوان عرفان اسلامى دارند، با مباحث سهل التناول عرفان ارايه شده است و پس از تدريس در دانشگاه و برخى از مؤسسات علمى مربوط به حوزه علميه، اينک به اين شکل در اختيار قرار گرفته است. نويسنده کوشيده تا ضمن ارايه مطالبى مناسب با سرفصل درس ياد شده، به برخى از مبادى و مبانى نظرى آنها بپردازد.
در پايان، اشاره به اين نکته را لازم مى دانم که اين نوع تفسيرها و همانند آن در ساير حوزه هاى دينى، يا معرفت بشرى است و يا متأثر از آن، بنابراين طرفدارى از آنها يا بايد مدلّل باشد و يا مستند به حجت شرعى و نويسنده اينک در انديشه طرفدارى هيچ يک از آنها نيست و تنها به تبيين آنها پرداخته است.