درس هفتم
امام سجاد – صلوات الله و سلامه عليه – فرمود : " سلمان چيزهایی ميدانست كه اگر ابوذر بدان علم پيدا ميكرد، سلمان را به خاطر اين دانستهها و عقايد به قتل ميرساند " اين دو صحابه پيامبر (ص) به گونه ای بودند كه به خاطر نزديكي، قرب و شباهت بسيار به يکديگر، پيامبر صلياللهعليهوالهوسلم ميان آن دو عقد اخوت و پيمان برادري ايجاد كرد. زمانيكه ابوذر و سلمان كه دو يار پيامبر بودند و پيامبر عقد اخوت بين آن دو ايجاد كرده است تا اين حد تفاوت داشته باشند، ساير خلق چگونه خواهند بود؟ سلمان چيزها ميدانست كه اگر ابوذر ميدانست، او را به جرم كفر، ارتداد و خروج از دين به قتل ميرساند. البته سلمان بايد اين گونه باشد. سلمان – رحمت و رضوان الهي بر او باد – به درجهاي رسيده است كه عضوي از اعضاء خاندان پيامبر شده است و اين عضويت اعتباري نيست، بلكه عضويت حقيقي است، به اين معنا كه تا كسي شباهت تام و تمام به خاندان پيامبر (صلياللهعليهوالهوسلم) پيدا نكند عضو آن خاندان نخواهد بود. اگر چه به ظاهر عضو اين خاندان باشد ولي عضويت حقيقي، عضويت معنوي است نه عضويت صوري. به قصه حضرت نوح و فرزندش بنگريد. امام سجاد ( علیه السلام) فرمود : "به خدا قسم، چيزها از دو لب جدم شنيدم كه اگر بخشي از آنها را بر شما بگويم، شما مردم كه بدترين گناهان را تحمل ميكتيد، مرا به جرم خروج از دين جدم به قتل ميرسانيد." مردم، دزديها، زشتيها، فسادها و مانند آنها را ناديده ميگيرند، ولي امام سجاد ( علیه السلام) ميفرمايد كه من چيزها ميدانم كه اگر بدانيد، مرا به قتل ميرسانيد و براي شما قابل تحمل نيست. تعبير ديگر از اين علم و معرفت، در روايات وارد شده است كه قرآن ظاهر و باطني دارد. باطنش نيز باطني ديگر دارد و به همين صورت ادامه دارد، بهگونهاي كه آخر ندارد.
درس هشتم
در روايتی، ابوبصير از ياران و اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل كردهاست كه روزي در مسجد نشسته بوديم و درباره احاديث و رواياتي كه از امام صادق (علیهالسلام) شنيده بوديم ، بحث ميكرديم كه به توضيح و تفسير يكي از آيات قرآن كه مربوط به حج بود، رسيديم. هر كسي چيزي گفت تا نوبت به ذريح محاربي رسيد. او جملهاي گفت كه سبب شگفتي من شد. به او گفتم : «اي ذريح ! تو از اصحاب امام صادق هستي. چرا اين حرف ها را ميزني؟ مراقب باش كه تو بايد زينت خاندان پيامبر باشي». ذريح گفت: «آنچه را كه گفتم، از مولايم امام صادق (علیهالسلام) شنيدهام». ابوبصير خود نقل ميكند كه وقتي اين سخن را شنيدم، خيلي برافروخته شدم كه چرا او روز روشن و در حضور ياران امام صادق (علیهالسلام) دروغ مي گويد. به اصحاب گفتم: «براي اينكه بحث و نزاع تمام شود، بنشينيد تا من خبر بياورم». به خانه امام صادق (علیهالسلام) رفتم بدون اينكه خود را معرفي كنم و اجازه گرفته باشم. امام صادق (علیهالسلام) فرمود كه چه خبر است ابوبصير، چه مي خواهي؟ عرض كردم كه مولاي من، چرا نشستهاي؟ بيا به مسجد و ببين چه اتفاقي رخ داده است. حضرت فرمود كه چه شده است؟ عرض كردم كه ذريح چيزها ميگويد و نسبتها به شما ميدهد. ابوبصير ميگويد، به محض اينكه اسم ذريح را بردم و بدون اينكه امام صادق بفرمايد كه ذريح چه گفته است، فقط گفت: «مهلا یا ابابصير» یعنی آرامتر، چقدر عصباني هستي، به خدا قسم كه ذريح جز از ما نگفته است. آنچه كه ذريح بر شما گفته است، من به او گفتم. این خيلي مهم است كه شخص به حدي از كمال برسد كه هر سخني بگويد، سخن امام معصوم باشد. ابوبصير تا اين سخن را از امام صادق (علیهالسلام) شنيد، بسيار شگفتزده شد و عرض كرد: «مولاي من! چرا به ما نگفتي كه باعث اختلاف بين ما نشود»؟ حضرت فرمود: «كجاست فهمي مانند فهم ذريح تا بر او بگويم آن چه را كه بر ذريح گفتم. ابوبصير! دلها همانند ظرف هستند. بعضي از آنها آبگير كم دارند و برخي آبگيرش بيشتر است، تا به حدي كه بعضي دريا هستند. قلب ها را بايد تغيير داد.