درس نهم
در جلسه گذشته ضمن اشاره به مقام و موقعيت انسان، به مهمترين قدمهايي كه براي دستيابي به فعليت رساندن استعدادهاي آن مقام لازم بود اشاره شد كه نخستين گام، بدست آوردن باورها و عقايد يقيني و مطابق با واقع ، به گونهاي كه از جهل مركب و شك و ترديد پيراسته باشد.
بخش بعد، دستيابي به صفات نفساني و ويژگيهاي او بود كه بر حسب ظاهر شريعت و تاييد عقل ، هويت و حقيقت واپسين ما خواهد بود و در بخش عمل توضيح آن خواهد آمد.
بخش بعد، دستيابي به صفات نفساني و ويژگيهاي او بود كه بر حسب ظاهر شريعت و تاييد عقل ، هويت و حقيقت واپسين ما خواهد بود و در بخش عمل توضيح آن خواهد آمد.
عرفان چيست
بزرگترين كمال آدمي، بلكه تنها كمال ويژه او، شناخت ذات اقدس الله و اسماء و صفات اوست كه سبب غرق شدن در درياي بيكرانه عبوديت است. محتواي اصلي و اساسي و پيامهاي آسماني ابنياء الهي و ديگر رهنمونهاي دروني و بيروني، علمي و عملي ايشان براي رسيدن به همين امر مهم بوده است.
بزرگترين كمال انسان علم و معرفت است و به يك بيان هدف از آفرينش او همين است. به فرموده حضرت دوست: «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون» [1] . به گفته برخي از مفسران «ليعبدون» يعني ليعرفون. زيرا بي علم و معرفت عبادت انجام نميپذيرد. بدين خاطر كه اولاً عبادتي را ميتوان حقيقتاً عبادت ناميد كه انسان را از خانهي انانيت و هستي خود خارج ساخته و به هجرتش وا دارد و از فرعون نفس او عبد سازد و نشان عبد آن است كه نخست مولاي خويش را شناسد. آنگاه در برابر او زانو زده و تسليم محض باشد. چنين عبادتي جز از صاحب معرفت نشايد. حتي كساني كه در عمل نيز استقامت ميورزند اهل معرفتند.
ثانياً تا كسي عبد بودن خويش را نيابد عبادت نكند اگر چه لب و زبانش به «ورد» در جنبد. بسيار كه زيرك باشد و فهيم، معامله كند. عابد آن نيست كه كنجي گزيند و دست و زبان جنباند، او زاهد است نه عابد در حاليكه مقصد آفرينش عبادت است نه زهد.
پرستش مجهول، ناشدني است؛ چنانكه تا طاغوت (غير خدا) شناخته نشود، پرهيز از او انجام نشود. «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» [2]
بزرگترين كمال انسان علم و معرفت است و به يك بيان هدف از آفرينش او همين است. به فرموده حضرت دوست: «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون» [1] . به گفته برخي از مفسران «ليعبدون» يعني ليعرفون. زيرا بي علم و معرفت عبادت انجام نميپذيرد. بدين خاطر كه اولاً عبادتي را ميتوان حقيقتاً عبادت ناميد كه انسان را از خانهي انانيت و هستي خود خارج ساخته و به هجرتش وا دارد و از فرعون نفس او عبد سازد و نشان عبد آن است كه نخست مولاي خويش را شناسد. آنگاه در برابر او زانو زده و تسليم محض باشد. چنين عبادتي جز از صاحب معرفت نشايد. حتي كساني كه در عمل نيز استقامت ميورزند اهل معرفتند.
گـوهــر معرفت آمـوز كـه بـا خـود بــبــري كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ورنـه آدم نـبـرد صرفه ز شيـطان رجيـم
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ورنـه آدم نـبـرد صرفه ز شيـطان رجيـم
ثانياً تا كسي عبد بودن خويش را نيابد عبادت نكند اگر چه لب و زبانش به «ورد» در جنبد. بسيار كه زيرك باشد و فهيم، معامله كند. عابد آن نيست كه كنجي گزيند و دست و زبان جنباند، او زاهد است نه عابد در حاليكه مقصد آفرينش عبادت است نه زهد.
زاهد نداشت تاب جمال پریرخان کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه کرد
پرستش مجهول، ناشدني است؛ چنانكه تا طاغوت (غير خدا) شناخته نشود، پرهيز از او انجام نشود. «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» [2]